English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
active centers U مراکز فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
active U هدف فعال خط مشی فعال
financial centers U مراکز مالی
growth centers U مراکز رشد
face centered cubic U مکعب مراکز وجوه پر
higher brain centers U مراکز عالی مغز
fcc lattice U شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
telephone plant U تشکیلات مراکز تلفن خودکار
face centered cubic lattice U شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
telephone switching technique U تکنیک مراکز تلفن خودکار
urban U مربوط به شهر مراکز شهری
rivet pitch U فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
telephone switchboard U قفسه اتصالات مراکز تلفن خودکار
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
probation U کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
Alcaraz U یکی از مراکز بافت فرش در اسپانیا مربوط به قرن ۱۵ تا ۱۷ میلادی با طرح های شبکه ای و بندی
pitch line U مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
Tianjan U شهر تیانجان [شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
energetic U فعال
operational U فعال
astir U فعال
smacker U فعال
up U فعال
upped U فعال
upping U فعال
sthenic U فعال
efective U فعال
go-ahead U فعال
smacking U فعال
snell U فعال
active cell U سل فعال
commissioned <adj.> U فعال
light foot U فعال
light footed U فعال
active U فعال
strenuous U فعال
active stock U موجودی فعال
active sonar U ردیاب فعال
active carbon U کربن فعال
active avoidance U اجتناب فعال
active element U عنصر فعال
active therapy U درمان فعال
active center U مرکز فعال
active file U فایل فعال
actinic rays U اشعه فعال
spirituous U فعال سرزنده
spiritous U فعال زنده
active window U پنجره فعال
semiactive U نیمه فعال
active vocabulary U واژگان فعال
active file U پرونده فعال
active device U دستگاه فعال
active area U ناحیه فعال
active sonar U سونار فعال
active index U شاخص فعال
activation U فعال سازی
active index U ایندکس فعال
activation U فعال کردن
activation barrier U سد فعال سازی
activator U فعال ساز
active installation U تاسیسات فعال
active cell U سلول فعال
active installation U قسمت فعال
active site U موضع فعال
active site U محل فعال
active program U برنامه فعال
active mine U مین فعال
active analysis U تحلیل فعال
active lines U خطهای فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
active absorption U جذب فعال
active hydrogen U هیدروژن فعال
operating personnel U پرسنل فعال
passive U غیر فعال
out of action U غیر فعال
passives U غیر فعال
inactive U غیر فعال
active U فعال کنشی
activate فعال کردن
activate U فعال کردن
activated U فعال کردن
active force U نیروی فعال
hot money U پول فعال
activates U فعال کردن
activating U فعال کردن
kinetic energy U نیروی فعال
activate U فعال کردن
come alive <idiom> U فعال ماندن
active balance U مانده فعال
whip up <idiom> U فعال کردن
acting U فعال کاری
trig U فعال سرحال
adrenergic U فعال شونده
actuator U فعال کننده
actual output U بازداده فعال
enthalpy U حرارت فعال
optically active U فعال نوری
cycle stock U موجودی فعال
inactivate U غیر فعال کردن
active zone of well U حوزه فعال چاه
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
idle money U پول غیر فعال
pragmatics U فعال واقع بین
cationic U دارای کاتیون فعال
active labor force U نیروی کار فعال
euchromatin U بخش فعال کروماتین
overactive U فوق العاده فعال
passive element U یکان غیر فعال
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
active sonar U رادار دریایی فعال
reactive current U جریان غیر فعال
passive sonar U ردیاب غیر فعال
ce U تراشه فعال کننده
active status U خط مشی فعال توپخانه
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
deactivates U غیر فعال کردن
deactivating U غیر فعال کردن
surfactants U مواد فعال در سطح
reactivate U دوباره فعال کردن
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivates U دوباره فعال کردن
reactivating U دوباره فعال کردن
surface active agents U مواد فعال در سطح
activities U فعال یا مشغول بودن
deactivated U غیر فعال کردن
deactivate U غیر فعال کردن
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
arm U خط وط وقفه فعال شده .
go getter U شخص فعال و زرنگ
go-getter U شخص فعال و زرنگ
go-getters U شخص فعال و زرنگ
activity U فعال یا مشغول بودن
activated carbon U ذغال فعال شده
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
activated diffusion U پخش فعال شده
activated complex U کمپلکس فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
activated charcoal U ذغال فعال شده
activated charcoal U کربن فعال شده
activated carbon U کربن فعال شده
absorbo cel U سلولوز فعال شده
active database U پایگاه دادههای فعال
activated sludge U لجن فعال شده
pragmatic U فعال واقع بین
reactive power U توان غیر فعال
activation energy U انرژی فعال سازی
Anatolia U منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
Senneh U سنه [نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
activation U فعال شدن کنش وری
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
lie by U غیر فعال باقی ماندن
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat U در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com