English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
endermic U انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological U مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skins U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned U پوست کندن با پوست پوشاندن
skin U پوست کندن با پوست پوشاندن
slough U پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
observers U مراقب
observer U مراقب
vigilant U مراقب
observant U مراقب
watch ful U مراقب
oper eyed U مراقب
vigilante U مراقب
vigilantes U مراقب
care giver U مراقب
watchers U مراقب
watcher U مراقب
attended U با مراقب
lookouts U مراقب
lookout U مراقب
wide awake U مراقب
wide-awake U مراقب
alert U مراقب
surveillant U مراقب
quivive U مراقب
alerts U مراقب
alerted U مراقب
watchman U پاسدار مراقب
look out <idiom> U مراقب بودن
watch it <idiom> U مراقب باش
watchmen U پاسدار مراقب
scrutator U مراقب موشکاف
see after مراقب بودن
onlookers U مراقب تماشاگر
watchful U موافب مراقب
automatic controller U مراقب خودکار
look after مراقب بودن
to keep a look U مراقب بودن
onlooker U مراقب تماشاگر
unattended operation U عملکرد بی مراقب
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
unattended operation U عملکردبی مراقب
watch man U پاسبان مراقب
tenty U مراقب موافب
watchfulness U مراقب پاسدار
watch out U مراقب بودن
attended operation U عملکرد با مراقب
to keep watch U مراقب بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
tegumnentum U پوست طبیعی پوست
peels U پوست انداختن پوست
peel U پوست انداختن پوست
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
mind U تذکر دادن مراقب بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
xanthochroid U شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
skinless U بی پوست
husk U پوست
husks U پوست
rinds U پوست
hide U پوست
integument U پوست
shell U پوست
swanskin U پوست قو
glume U پوست
flayer U پوست کن
rind U پوست
hides U پوست
dermis U پوست
peltry U پوست
peels U پوست
parer U پوست کن
peel پوست
skinner U پوست کن
neurilemma or lema U پوست پی
shells U پوست
dermatalgia U پوست
shelling U پوست
peeling U پوست
scalp U پوست سر
barks U پوست
skin U پوست
stripper U پوست کن
strippers U پوست کن
crustal U پوست
cuticle U پوست
barking U پوست
skinned U پوست
hulls U پوست
skins U پوست
bark U پوست
skinning U پوست
barked U پوست
goatskins U پوست بز
goatskin U پوست بز
cortex U پوست
hull U پوست
cortices U پوست
shale U پوست
tunc U پوست
goat U پوست بز
encrustation U پوست
goats U پوست بز
tegmen U پوست
encrustations U پوست
tegmentum U پوست
alphosis U بیرنگی پوست
unhusk U پوست کندن
apple peel U پوست سیب
barky U پوست دار
egg shell U پوست تخم
derm U زیر پوست
corticate U پوست دار
corticated U پوست دار
ectorderm U برون پوست
bast U پوست درخت
decorticate U پوست کندن از
taxidermy U پوست ارایی
endoderm U درون پوست
picked U پوست کنده
ethiopian U سیاه پوست
excoriate U پوست کندن از
ethiope U سیاه پوست
cutis U پوست زیرین
erythema U التهاب پوست
excoriation U پوست رفتگی
excorticate U پوست کندن
aboveboard U پوست کنده
albinism U سفیدی پوست
entoderm U درون پوست
blach hulled U سیاه پوست
cuticular U وابسته به پوست
dermotropic U پوست گرای
dermotropic U متمایل به پوست
dermatology U پوست شناسی
calfskin U پوست گوساله
dermoidal U پوست مانند
dermatopathy U ناخوشی پوست
dermatosis U اماس پوست
dermatozoa U انگلهای پوست
cuticular U پوست مانند
dermoid U شبیه پوست
dermoidal U شبیه پوست
parchmenty U پوست مانند
calf skin U پوست گوساله
ecdysis U پوست ریختن
ecdysis U پوست اندازی
dermatographia U پوست نگاری
drum head U پوست طبل
broadtail U پوست بره
dermatography U شرح پوست
debark U پوست کندن از
dry bones U پوست واستخوان
drumhead U پوست طبل
dermatoid U پوست مانند
desquamate U پوست ریختن
desquamate U پوست انداختن
dermoid U پوست مانند
exuviate U پوست انداختن
skiver U پوست تراش
encrustations U پوست زخم
sheep skin U پوست گوسفند
encrustation U پوست زخم
Afrikaners U سفید پوست
slipe U پوست کندن از
taxidermist U پوست ارا
tegmentum U پوست طبیعی
thick skinned U پوست کلفت
thin skinned U پوست نازک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com