English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the school is out U مدرسه تعطیل است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
holiday U تعطیل
standstil U تعطیل
prorogation U تعطیل
shut down U تعطیل
holidays U تعطیل
cessation U تعطیل
tie-up U تعطیل
suspensions U تعطیل
suspension U تعطیل
standstill U تعطیل
vacation U تعطیل
tie-ups U تعطیل
vacations U تعطیل
make and mand U تعطیل نیمروزه
lock out U تعطیل کارخانه
holy day U تعطیل مذهبی
holidays U تعطیل مذهبی
holiday U تعطیل مذهبی
cut back U تعطیل کارخانه
Sabbath U روز تعطیل
shutdowns U تعطیل شدن
shutdown U تعطیل شدن
vacating U تعطیل کردن
shut down U تعطیل کردن
play day U روزبیکاری یا تعطیل
work stoppage U تعطیل در کار
vacation monthes long U تعطیل 3 ماه
to close down U تعطیل کردن
shut down point U نقطه تعطیل
shut down U تعطیل شدن
red day U روز تعطیل
prorogue U تعطیل کردن
prorogue U تعطیل شدن
prorogation of parliament U تعطیل مجلس
prorogate U تعطیل شدن
vacates U تعطیل کردن
shuts U تعطیل شدن
shut U تعطیل کردن
vacations U به تعطیل رفتن
shut U تعطیل شدن
shutting U تعطیل کردن
vacation U به تعطیل رفتن
shuts U تعطیل کردن
adjournments U تعطیل موقتی
shutting U تعطیل شدن
stops U تعطیل کردن
stopping U تعطیل کردن
vacated U تعطیل کردن
vacate U تعطیل کردن
stop U تعطیل کردن
stopped U تعطیل کردن
adjournment U تعطیل موقتی
poetical U حبس تعطیل
the parliament is up U مجلس تعطیل است
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
holiday routine U برنامه روز تعطیل
holyday U روز تعطیل مذهبی
rope yarn sunday U بعد از فهرروز تعطیل
lockup U تعطیل کردن اموزشگاه
stopping the work U تعطیل کردن کار
Sunday U مربوط به یکشنبه تعطیل
Sundays U مربوط به یکشنبه تعطیل
suspending U موقتا" تعطیل کردن
weekends U تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekend U تعطیل اخرهفته را گذراندن
suspend U موقتا" تعطیل کردن
suspends U موقتا" تعطیل کردن
lockups U تعطیل کردن اموزشگاه
recesses U تعطیل موقتی تنفس
shutt down U تعطیل شدن بستن
recess U تعطیل موقتی تنفس
school mate U هم مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
school fellow U هم مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school age U سن مدرسه
schools U مدرسه
academies U مدرسه
school U مدرسه
academy U مدرسه
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockouts U تعطیل کار از طرف کارفرما
lockout U تعطیل کار از طرف کارفرما
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
to shut down U تعطیل شدن پایین اوردن
schooling U مدرسه رفتن
schoolma'am U مدیره مدرسه
technical school U مدرسه فنی
schoolmarm U مدیره مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
senior high school U مدرسه متوسطه
school shooting U تیراندازی در مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
schoolyard U محوطهی مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
school U تحصیل در مدرسه
unschooled U مدرسه نرفته
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
truancy U مدرسه گریزی
preliminary school U مدرسه ابتدائی
trade schools U مدرسه حرفهای
schoolwork U درس مدرسه
satchels U کیف مدرسه
janitor U فراش مدرسه
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
grammar school U مدرسه ابتدایی
grammar schools U مدرسه ابتدایی
janitors U فراش مدرسه
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
trade school U مدرسه حرفهای
grade school U مدرسه ابتدایی
private schools U مدرسه ملی
prep U مدرسه مقدماتی
school phobia U مدرسه هراسی
school truancy U مدرسه گریزی
private school U مدرسه ملی
school counselor U مشاور مدرسه
summer school U مدرسه تابستانی
head master U مدیر مدرسه
summer schools U مدرسه تابستانی
satchel U کیف مدرسه
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
recess U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
sabbatarianism U اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
recesses U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
The last school day. U آخرین روز مدرسه
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
seminaries U مدرسه علوم دینی
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
schooltime U ساعات درس مدرسه
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
technical college U مدرسه عالی فنی
technical colleges U مدرسه عالی فنی
seminary U مدرسه علوم دینی
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
theological school U مدرسه علوم دینی
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
junior college U مدرسه فوق دیپلم
sabbatarian U مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
saint's day U روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
coffee breaks U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
red letter U مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com