English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
graduate U مدرج یادرجه بندی کردن
graduates U مدرج یادرجه بندی کردن
graduating U مدرج یادرجه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dial test indicator U دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
gage=gauge U مدرج کردن
calibrated U مدرج کردن
calibrates U مدرج کردن
gauge=gage U مدرج کردن
calibrating U مدرج کردن
calibrate U مدرج کردن
calibrating U واسنجیدن مدرج کردن
calibrates U واسنجیدن مدرج کردن
calibrate U واسنجیدن مدرج کردن
calibrated U واسنجیدن مدرج کردن
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line gauge U خط کش مدرج
graded U مدرج
measuring pipet U پی پت مدرج
graduation line U خط مدرج
scaled U مدرج
scalar U مدرج
dials U صفحه مدرج
graduate U استوانه مدرج
dialled U صفحه مدرج
dialed U صفحه مدرج
graduated rod U میله مدرج
graded potential U پتانسیل مدرج
graduated cylinder U استوانه مدرج
dial U صفحه مدرج
graduated dial U صفحه مدرج
graduates U استوانه مدرج
graduating U استوانه مدرج
gradient U مدرج متحرک
limb U دایره مدرج
dial collar U حلقه مدرج
limbs U دایره مدرج
marked levelling staff U میر مدرج
gradients U مدرج متحرک
probed U میله مدرج ستون
dial depth gage U عمق سنج مدرج
dial indicator U دستگاه نشاهدهنده مدرج
interlinear U مدرج در میان سطور
dial indicator micrometer U میکرومتر با صفحه مدرج
probes U میله مدرج ستون
probe U میله مدرج ستون
dial light U لامپ صفحه مدرج
slide rule dial U صفحه مدرج خط کش محاسبهای
progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج
buret U لوله شیشه مدرج
vernier dial U صفحه مدرج ورنیهای
dial cable U کابل صفحه مدرج
rpmt U ار پی ام تی ازمون ماتریسهای مدرج ریون
advanced progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج پیشرفته
colored progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج رنگی
standard progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج معیار
gaduate U لوله مدرج درجه دار
leveling rod U میله مدرج سطح سنج
buretto U لوله شیشه مدرج بورت
hour circle U نصف النهار حلقه مدرج
raven's progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج ریون
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
underpins U پی بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
batten down U اب بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
seals U اب بندی کردن
caulk U اب بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
seal U اب بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
to take a snack U ته بندی کردن
lacevi U بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
formats U قالب بندی کردن
ranked U رتبه بندی کردن
paginate U صفحه بندی کردن
bungle U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
format U قالب بندی کردن
to categorize U دسته بندی کردن
formulate U فرمول بندی کردن
rank U رتبه بندی کردن
to knock together U سرهم بندی کردن
to categorize U رده بندی کردن
formulating U فرمول بندی کردن
packing U بسته بندی کردن
formulates U فرمول بندی کردن
paricle size analysis U دانه بندی کردن
parceling U بسته بندی کردن
formulated U فرمول بندی کردن
ranks U رتبه بندی کردن
prioritised U اولویت بندی کردن
to categorize U طبقه بندی کردن
parcel U بسته بندی کردن
stripping U بسته بندی کردن
tabulates U جدول بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
put-up U بسته بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
prioritising U اولویت بندی کردن
tabulated U جدول بندی کردن
to form into groups U گروه بندی کردن
put up U بسته بندی کردن
echelonment U رده بندی کردن
echelonment U درجه بندی کردن
tabulate U جدول بندی کردن
systematization U رده بندی کردن
pack U بسته بندی کردن
systemize U طبقه بندی کردن
flimflam U سرهم بندی کردن
prioritizing U اولویت بندی کردن
to erect into U دسته بندی کردن به
to form into groups U دسته بندی کردن
prioritizes U اولویت بندی کردن
prioritize U اولویت بندی کردن
parcels U بسته بندی کردن
prioritises U اولویت بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
compartmentalized U فصل بندی کردن
compartmentalized U بخش بندی کردن
compartmentalizes U فصل بندی کردن
compartmentalizes U بخش بندی کردن
compartmentalizing U فصل بندی کردن
schedule U زمان بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
regimentalation U دسته بندی کردن
refomulate U از نو فرمول بندی کردن
compartmentalises U فصل بندی کردن
compartmentalizing U بخش بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
compartmentalize U بخش بندی کردن
compartmentalize U فصل بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
compartmentalises U بخش بندی کردن
compartmentalising U فصل بندی کردن
to pay court U عرض بندی کردن
compartmentalising U بخش بندی کردن
rationing U جیره بندی کردن
degree U رتبه بندی کردن
degrees U رتبه بندی کردن
rally U دسته بندی کردن
aggroup U طبقه بندی کردن
take stock <idiom> U جمع بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com