English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
critical date U مدت زمان بحرانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
critical coupling U کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
critical U بحرانی
decretory U بحرانی
marginal U بحرانی
decretive U بحرانی
climacteric U بحرانی
critical limit U حد بحرانی
acute U بحرانی
critical temperature U دمای بحرانی
cretical flow U جریان بحرانی
critical activity U فعالیت بحرانی
critical altitude U ارتفاع بحرانی
critical mass U جرم بحرانی
critical amplification U تقویت بحرانی
critical magnitude U اندازه بحرانی
critical path U مسیر بحرانی
Critical Regonalism U منطقه ی بحرانی
exigent U فشاراور بحرانی
critical pressure U فشار بحرانی
critical point U نقطه بحرانی
critical period U دوره بحرانی
critical value U ارزش بحرانی
critical resistance U مقاومت بحرانی
nicks U موقع بحرانی
nicking U موقع بحرانی
critical region U ناحیه بحرانی
critical speed U سرعت بحرانی
razor edge U موقعیت بحرانی
critical pollution U الودگی بحرانی
critical angle U زاویه بحرانی
acritical U غیر بحرانی
critical density U چگالی بحرانی
critical depth U عمق بحرانی
critical point U نقطه بحرانی
critical flow U جریان بحرانی
critical frequency U فرکانس بحرانی
critical valve U مقدار بحرانی
critical heat flux U شارحرارتی بحرانی
critical height U ارتفاع بحرانی
critical height U بلندی بحرانی
critical isotherm U هم دمای بحرانی
critical region U منطقه بحرانی
critical damping U میرائی بحرانی
nicked U موقع بحرانی
critical area U ناحیه بحرانی
critical assembly U ترتیب بحرانی
critical velocity U سرعت بحرانی
critical coupling U تزویج بحرانی
juncture U موقع بحرانی
critical damping U خفیدگی بحرانی
critical U حیاتی بحرانی
nick U موقع بحرانی
critical current U شدت بحرانی
critical wave legth U طول موج بحرانی
critical temperature U درجه حرارت بحرانی
critical resistance U مقدار مقاومت بحرانی
critically U بطور بحرانی یا وخیم
critical path analysis U تحلیل مسیر بحرانی
critical isotherm U منحنی هم دمای بحرانی
thermal critical point U نقطه ی بحرانی حرارتی
critical angle of attack U زاویه حمله بحرانی
flood stage U تراز بحرانی طغیان
cpm U روش مسیر بحرانی
critical molecular mass U جرم مولکولی بحرانی
critical closing speed U سرعت بحرانی پایین
critcal fore pressure U فشار حد خلاء بحرانی
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
critical anode distance U فاصله بحرانی اندی
critical backing pressure U فشار حد خلاء بحرانی
critical deformation U تغییر شکل بحرانی
critical degree of polymerization U درجه بحرانی بسپارش
critical infinte cylinder U قطر بحرانی استوانه
critical grid voltage U ولتاژ بحرانی شبکه
critical grid current U شدت بحرانی شبکه
critical grid current U جریان بحرانی شبکه
critical path method U روش مسیر بحرانی
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
critical heat flux ratio U نسبت شار حرارتی بحرانی
to recover from something U ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
to recover from something U جبران کردن [مثال از بحرانی]
critical grid bias U ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
supercritical fluid chromatography U کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
critical cooling rate U میزان سرد کنندگی بحرانی
epitasis U دوره بحرانی وشدت مرض
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
to recover from something U به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
critical build up resistance U مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
s.f.c U chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
supercritical fluid chromatography/mass U spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
critical path analysis U استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
s.f.c/m.s U mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
zero hour U لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
whene'er U هر زمان
termed U زمان
term U زمان
cycle time U زمان
thitherto U تا ان زمان
away U از ان زمان
thence U از ان زمان
synchronous U هم زمان
contemporaneous U هم زمان
time of blowing U زمان دم
yet U تا ان زمان
synchrone U هم زمان
date U زمان
dates U زمان
zeitgeist U زمان
terming U زمان
coinstantaneous U هم زمان
cotemporaneous U هم زمان
periods U زمان
times U زمان
simultaneously U در یک زمان
time U زمان
timed U زمان
clock U زمان
stroke U زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
time-consuming U زمان بر
timepiece U زمان
clocks U زمان ها
tempo U زمان
tempos U زمان
time-piece U زمان
stroked U زمان
time consuming U زمان بر
period U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
intervalometer U زمان سنج
incidentals time U زمان ضمنی
inactive time U زمان غیرفعال
intravital U در زمان زندگی
production time U زمان ساخت
installation time U زمان نصب
prescriptions U مرور زمان
instruction time U زمان دستورالعمل
input time U زمان اولیه
inoperative time U زمان کسرخدمت
inlet time U زمان ورود
intravitam U در زمان زندگی
reaction time U زمان واکنش
whenever U هر زمان که هرگاه
incidentals time U زمان اتفاقی
scheduling U زمان بندی
yesterday U زمان گذشته
whoopee U زمان خوشی
maximum duration U زمان حداکثر
man and boy U از زمان بچگی
makeup time U زمان جبران
peace time U زمان صلح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com