Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
delay
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
timing
U
برنامه ریزی زمانی
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
assembly
U
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
preprogrammed
U
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
pla
U
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
designs
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
preemptive multitasking
U
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
business
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
U
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
slices
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
transferring
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfers
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
function
U
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functioned
U
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functions
U
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
routines
U
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routine
U
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routinely
U
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
subroutine
U
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
management
U
برنامه ریزی
programming
U
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
managements
U
برنامه ریزی
schedules
U
برنامه زمانی
timetabling
U
برنامه زمانی
schedule
U
برنامه زمانی
scheduled
U
برنامه زمانی
timetables
U
برنامه زمانی
time schedule
U
برنامه زمانی
timetable
U
برنامه زمانی
timetabled
U
برنامه زمانی
social planning
U
برنامه ریزی اجتماعی
plan
U
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
square away
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
scheduled
U
برنامه ریزی کردن
schedules
U
برنامه ریزی کردن
programmed
U
برنامه ریزی شده
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
develops
U
برنامه ریزی و تولید
develop
U
برنامه ریزی و تولید
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
state planning
U
برنامه ریزی دولتی
ex ante
U
برنامه ریزی شده
plans
U
برنامه ریزی کردن
schedule
U
برنامه ریزی کردن
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
programming methods
U
روشهای برنامه ریزی
quadratic programming
U
برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming
U
برنامه ریزی کمی
planning horizon
U
افق برنامه ریزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
planning system
U
نظام برنامه ریزی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
planning model
U
الگوی برنامه ریزی
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
national planning
U
برنامه ریزی ملی
planning horizon
U
مدت برنامه ریزی
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
regional planning
U
برنامه ریزی منطقهای
production planning
U
برنامه ریزی تولید
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
program
U
برنامه ریزی کردن
educational planning
U
برنامه ریزی اموزشی
economic planning
U
برنامه ریزی اقتصادی
overall planning
U
برنامه ریزی کلی
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
dynamic programming
U
برنامه ریزی پویا
agricultural planning
U
برنامه ریزی کشاورزی
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
rural planning
U
برنامه ریزی روستائی
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
programs
U
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
U
برنامه ریزی روزمره
scheduled fire
U
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
impulse buying
U
خرید بدون برنامه ریزی
non numeric programming
U
برنامه ریزی غیر عددی
gosplan
U
سازمان برنامه ریزی شوروی
nonlinear programming
U
برنامه ریزی غیر خطی
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
material requirements planning
U
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
planned saving
U
پس انداز برنامه ریزی شده
generalized planning
U
برنامه ریزی تعمیم یافته
nonprogrammed halt
U
توقف برنامه ریزی نشده
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
programmed switch
U
گزینه برنامه ریزی شده
devise
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
directive planning
U
برنامه ریزی هدایت شده
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
short run planning
U
برنامه ریزی کوتاه مدت
scheduling
U
برنامه ریزی کارهای اجرائی
long run planning
U
برنامه ریزی بلند مدت
medium term planning
U
برنامه ریزی میان مدت
multi level planning
U
برنامه ریزی چند سطحی
programmed label
U
برچسب برنامه ریزی شده
integer programming
U
برنامه ریزی عدد صحیح
inter sectoral planning
U
برنامه ریزی بین بخشی
production planning and control
U
برنامه ریزی و کنترل تولید
production resource planning
U
برنامه ریزی منابع تولید
programmable check
U
مقابله برنامه ریزی شده
programmable terminal
U
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check
U
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
U
بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer
U
کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmed instruction
U
دستورالعمل برنامه ریزی شده
manpower planning
U
برنامه ریزی نیروی انسانی
prom
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
phased
U
دوره زمانی اجرای برنامه
phase
U
دوره زمانی اجرای برنامه
phases
U
دوره زمانی اجرای برنامه
planned investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
centrally planned economy
U
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
blow
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
development
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
blows
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
programmed i/o
U
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
hardest
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
developments
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
sensitivity analysis
U
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
materials requirements planning
U
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
redefining
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
planning programming budgetting
U
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
redefines
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefine
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
run duration
U
مدت زمانی که برنامه اجرا میشود
phases
U
مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
phased
U
مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
phase
U
مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
idles
U
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
productive
U
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
idlest
U
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle
U
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idled
U
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
EAPROM
U
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
electrically
U
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
U
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
timer switch
U
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
do nothing instruction
U
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
targeting
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
targetted
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
targets
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
targeted
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
targetting
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
addressable
U
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blast
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
to reprogram
U
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planned economy
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
compilation
U
زمانی که طول می کشد تا کامپیوتر برنامه را کامپایل کند
compilations
U
زمانی که طول می کشد تا کامپیوتر برنامه را کامپایل کند
plato
U
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eds
U
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
peaks
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
peaking
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
eerom
U
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com