English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
circuitry U مداربندی کردن ترتیب مدارها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demands U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demanded U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
circuitry U مجموعهای از مدارها
coupling of circuits U پیوست مدارها
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
cpu U گروهی از مدارها که توابع ابتدایی کامپیوتر را انجام می دهند
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
logic U قطعه آزمایش که وضعیت منط قی قط عات یا مدارها را نشان میدهد
diagnostic U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی سایر مدارها یا قط عات است
buffer U مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
burn in U فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
diagnostic U روش محل یابی خطاها درنرم افزاز یا سخت افزار با بررسی مدارها یا برنامه ها
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
central U گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
untune U بی ترتیب کردن
phase out U به ترتیب خارج کردن
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
sequences U به ترتیب مرتب کردن دنباله
agree U ترتیب دادن درست کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
sequence U به ترتیب مرتب کردن دنباله
selective U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
countermining U زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
alphasort U مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat U فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
derange U بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged U بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton U بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranging U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges U بی ترتیب کردن مختل کردن
riprap U سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
ordering U ترتیب
randomly U بی ترتیب
order U ترتیب
random U بی ترتیب
management U ترتیب
managements U ترتیب
catenation U ترتیب
pial U بی ترتیب
serialization U ترتیب
orderless U بی ترتیب
organizations U ترتیب
ordonnance U ترتیب
set up U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
lay out U ترتیب
to make an arrangement U ترتیب
organization U ترتیب
system U ترتیب
arrangment U ترتیب
regularities U ترتیب
systems U ترتیب
collocation U ترتیب
regularity U ترتیب
configurations U ترتیب
sequence U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
immethodical U بی ترتیب
regvlarity U ترتیب
orderliness U ترتیب
arramgement U ترتیب
in series U به ترتیب
organisations U ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
kelter U ترتیب
disorderly U بی ترتیب
sequences U ترتیب
configuration U ترتیب
assortments U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
arr U ترتیب
irregular U بی ترتیب
anomaly U بی ترتیب
arrangements U ترتیب
assortment U ترتیب
anomalies U بی ترتیب
arrangement U ترتیب
respectively U به ترتیب
rearrangement U ترتیب مجدد
gradational U به ترتیب درجه
sequence U رشته ترتیب
arrengement U ترتیب دادن
arrangement U ترتیب اصلاح
discipline U تادیب ترتیب
formation U ترتیب قرارگرفتن
rough and tumble U بی نظم و ترتیب
sequence check U مقابله ترتیب
sequence control U کنترل ترتیب
kelter U بی ترتیب مختل
random fill U خاکریز بی ترتیب
critical assembly U ترتیب بحرانی
control sequence U ترتیب کنترل
compose sequence U ترتیب ساختگی
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
line-ups U به ترتیب ایستادن
rearrngement U ترتیب مجد د
sequence number U شماره ترتیب
sequence counter U ترتیب شمار
arrangement U ترتیب تنظیم
line-up U به ترتیب ایستادن
line up U به ترتیب ایستادن
relative location U ترتیب نسبی
collating sequence U ترتیب تلفیقی
scheme U ترتیب رویه
rating U ترتیب تقدم
on this <adv.> U به این ترتیب
sequence U ترتیب دادن
make-up U ترتیب گریم
dresses U ترتیب دادن
systems U نظم ترتیب
ordaining U ترتیب دادن
orchestrations U ترتیب هم اهنگی
system U نظم ترتیب
ordains U ترتیب دادن
orchestration U ترتیب هم اهنگی
sort order U نظم ترتیب
instrumentation U ترتیب اهنگ
sequences U رشته ترتیب
sequences U ترتیب دادن
in chronological order U به ترتیب تاریخ
ratings U ترتیب تقدم
layout U ترتیب وسایل
layouts U ترتیب وسایل
for this purpose <adv.> U به این ترتیب
concerning this <adv.> U به این ترتیب
rearrangements U ترتیب مجدد
ordain U ترتیب دادن
hereto <adv.> U به این ترتیب
lighting scheme U ترتیب روشنایی
hereunto <adv.> U به این ترتیب
ordained U ترتیب دادن
birth order U ترتیب ولادت
ascending order U ترتیب صعودی
sort key کلید ترتیب
connecting arrangement U ترتیب پیوسته
partial order U پاره ترتیب
partial order U ترتیب جزئی
connecting arrangement U ترتیب متصل
descending sort U ترتیب نزولی
arrangements U ترتیب تنظیم
run U ترتیب محوطه
runs U ترتیب محوطه
precedence U ترتیب تقدم
word order U ترتیب واژه ها
fifo U به ترتیب ورود
disciplines U تادیب ترتیب
tactics U نظم و ترتیب
arrangements U ترتیب اصلاح
descending order U ترتیب نزولی
to map out U ترتیب دادن
expandede order U ترتیب مبسوط
permanency U ترتیب همیشگی
alphabetical order U ترتیب رکوردها
order of battle U ترتیب نیرو
disciplining U تادیب ترتیب
decreasing order U ترتیب کاهنده
data set U ترتیب داده
castrametation U فن ترتیب اردو
sequencing U ترتیب دهی
sequencing U ترتیب گذاری
disordered U بی ترتیب اشفته
In this order. In this way. U باین ترتیب
desultorily U بطور بی ترتیب
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
schemes U ترتیب رویه
dress U ترتیب دادن
chronological U به ترتیب تاریخ
first in first out U به ترتیب ورود
sequencer U ترتیب سنج
trains U نظم ترتیب
trained U نظم ترتیب
march order U ترتیب راهپیمایی
as to that <adv.> U به این ترتیب
curialism U ترتیب دربارپاپ
train U نظم ترتیب
permanencies U ترتیب همیشگی
calling sequence U ترتیب فراخوانی
schemed U ترتیب رویه
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com