English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anti U مخالف علیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
conning U بر علیه
pro and con U له و علیه
con U بر علیه
conned U بر علیه
v U علیه
pros and cons U له و علیه
cons U بر علیه
against U علیه
versus U علیه
victim of an offence U مجنی علیه
third person of a transfer U محال علیه
losing party U محکوم علیه
defendants U مدعی علیه
lady ship U سرکار علیه
out of court U محکوم علیه
respondent U مدعی علیه
judgement debtor U محکوم علیه
respondent U مستانف علیه
respondents U مدعی علیه
beneficiaries U موقوف علیه
respondents U مستانف علیه
pupil U مولی علیه
pupils U مولی علیه
beneficiary U موقوف علیه
assignee U محال علیه
defendant U مدعی علیه
appellee U مستانف علیه
object of protest U معترض علیه
wards U مولی علیه
ward U مولی علیه
denominators U مقسوم علیه
denominator U مقسوم علیه
divtsor U مقسوم علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
divisor U مقسوم علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
recognizor U محکوم علیه
drawee U محال علیه
pro and con U دلائل له و علیه
presentee U معروض علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
peace be upon him U علیه السلام
cross action U علیه وی اقامه کند
common d. U مقسوم علیه مشترک
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
action in personam U دعوی بر علیه شخص
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
self defeating U علیه منظور خود
self-defeating U علیه منظور خود
offences against property U جرائم بر علیه اموال
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
lese majesty U خیانت علیه حکومت
lese majeste U خیانت علیه حکومت
public mischief U جرم علیه جامعه
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chemical defense U پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lese majeste U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
impregnated U پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
nemo agit in seipsum U هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
greatest common divisor [gcd] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
whispering campaign U انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
greatest common divisor U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit U دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
remainder U عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
verba chartarum fortius accipiuntur U proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
foes U مخالف
conversing U مخالف
contradictive U مخالف
contrariant U مخالف
opponents U مخالف
dissenting U مخالف
controvertist U مخالف
at d. U مخالف
foe U مخالف
converses U مخالف
conversed U مخالف
contra U مخالف
at outs U مخالف
repugnant U مخالف
antipodal U مخالف
against U مخالف
anie U مخالف
oppugnant U مخالف
alien U مخالف
aliens U مخالف
converse U مخالف
by the ears U مخالف
dissident U مخالف
dissidents U مخالف
hostile U مخالف
with U مخالف
contradictions U مخالف
contradiction U مخالف
contrary to U مخالف
opponent U مخالف
contrary U مخالف
dissidence U مخالف
gainst U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
antagonist U مخالف
irreconcilable U مخالف
gainsayer U مخالف
non content U مخالف
adversaries U مخالف
contradictory U مخالف
opposit U مخالف
resistent U مخالف
antagonists U مخالف
unfavorable U مخالف
conflicting U مخالف
inadvisable U مخالف
adversary U مخالف
gyaku U مخالف
averse U مخالف
adverse U مخالف
oppositive U مخالف
oppugner U مخالف
out of keeping U مخالف
running down case U دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
contrary to the law U مخالف قانون
antimonaechical U مخالف سلطنت
against the current <adv.> U مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
standpat U مخالف تغییر
oppositely U بطور مخالف
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
reluctate U مخالف کردن
bucking voltage U ولتاژ مخالف
against the stream <adv.> U مخالف جریان
antipapal U مخالف پاپ
vetoing U رای مخالف
overthwart U بطور مخالف
overthwart U بالحن مخالف
obscurantist U مخالف اصلاحات
antitrust U مخالف تشکیل
reluctancy U بیزاری مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
antislavery U مخالف بردگی
the a party U طرف مخالف
to be in the opposition U مخالف بودن
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
at odds <idiom> U مخالف بودن
The opposition parties . U احزاب مخالف
In the opposite direction . U درجهت مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
counter ion U یون مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
dissentient U مخالف معاند
disaccord U مخالف کردن
defier U مخالف کننده
counterview U عقیده مخالف
divert action U عملیات مخالف
contraposition U مفهوم مخالف
windbound U باد مخالف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com