Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
opposing
U
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
opposing forces
U
نیروهای درگیر نبرد
demarkation line
U
خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
opposing forces
U
نیروهای متخاصم
preventive war
U
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
barrier forces
U
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
fire coordination line
U
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
military services
U
نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transient forces
U
نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces
U
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
package forces
U
نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
belligerently
U
متخاصم
belligerent
U
متخاصم
belligerents
U
متخاصم
opposing
U
متخاصم
hostile
U
متخاصم
adversary
U
مدعی متخاصم
adversaries
U
مدعی متخاصم
hostile powers
U
دول متخاصم
party
U
پارتی متخاصم
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
hostile
U
خصومت امیز متخاصم
regional forces
U
نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
blue commander
U
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
demarkation
U
تحدید حدودکردن تعیین مرز قوای متخاصم
spoliation
U
ضبط یا غارت کشتی بیطرف به وسیله دول متخاصم
alert force
U
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
outbreak
U
درگیر
outbreaks
U
درگیر
mesh
U
درگیر کردن
meshes
U
درگیر کردن
scrambles
U
درگیر شدن
engage
U
درگیر شدن
engages
U
درگیر شدن
scrambled
U
درگیر شدن
scrambling
U
درگیر شدن
meshing
U
درگیر کردن
enmeshed
U
درگیر-درمخمسهافتادن
scramble
U
درگیر شدن
gear in
U
درگیر شدن
commitment
U
درگیر جنگ کردن
commitments
U
درگیر جنگ کردن
attack size
U
استعداد وسایل درگیر در تک
ducked
U
درگیر شدن هواپیماها
duckings
U
درگیر شدن هواپیماها
ducks
U
درگیر شدن هواپیماها
screw around
<idiom>
U
درگیر کاری بودن
combat , elements
U
عناصر درگیر در رزم
involves
U
درگیر کردن یا شدن
active aircraft
U
هواپیمای درگیر در رزم
take care of
<idiom>
U
با چیزی درگیر شدن
involving
U
درگیر کردن یا شدن
involve
U
درگیر کردن یا شدن
duck
U
درگیر شدن هواپیماها
commissions
U
درگیر رزم کردن
commissioning
U
درگیر رزم کردن
commission
U
درگیر رزم کردن
scramble
U
درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambled
U
درگیر شدن باهواپیمای دشمن
up to here with
<idiom>
U
درگیر رفتاربد کسی بودن
scrambling
U
درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambles
U
درگیر شدن باهواپیمای دشمن
to implicate somebody in something
U
کسی را با چیزی
[منفی]
درگیر کردن
to involve somebody in something
[negative]
U
کسی را با چیزی
[منفی]
درگیر کردن
passage of arms
U
نبرد
fights
U
نبرد
struggled
U
نبرد
set to
U
نبرد
battle
U
نبرد
combated
U
نبرد
struggling
U
نبرد
combating
U
نبرد
fight
U
نبرد
combat
U
نبرد
combats
U
نبرد
struggle
U
نبرد
struggles
U
نبرد
battled
U
نبرد
campaign
U
نبرد
battling
U
نبرد
campaigns
U
نبرد
action
U
نبرد
campaigning
U
نبرد
campaigned
U
نبرد
set-to
U
نبرد
set-tos
U
نبرد
actions
U
نبرد
battles
U
نبرد
mix up, caution
U
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
escape line
U
مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
I didn't intend to involve you in this mess.
U
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
armed services
U
قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
militating
U
نبرد کردن
battleship
U
نبرد ناو
fray
U
نبرد نزاع
in a
U
مشغول نبرد
land combat
U
نبرد در ساحل
militates
U
نبرد کردن
battleships
U
نبرد ناو
war cry
U
عربده نبرد
warm corner
U
نبرد سخت
militate
U
نبرد کردن
frays
U
نبرد نزاع
naval campaign
U
نبرد دریایی
infighting
U
نبرد در فاصله کم
position warfare
U
نبرد موضعی
infighting
U
نبرد نزدیک
list
U
میدان نبرد
preventive war
U
نبرد دفاعی
passage at arms
U
نبرد مواقعه
land combat
U
نبرد زمینی
militated
U
نبرد کردن
battle group
U
گروه نبرد
frayed
U
نبرد نزاع
battling
U
نبرد کردن
battlefields
U
میدان نبرد
battlefield
U
میدان نبرد
conflicts
U
کشمکش نبرد
conflicted
U
کشمکش نبرد
battle ship
U
نبرد ناو
conflict
U
کشمکش نبرد
battle position
U
موضع نبرد
campaigns
U
صحنه نبرد
area of war
U
منطقه نبرد
campaigned
U
صحنه نبرد
campaigning
U
صحنه نبرد
battles
U
نبرد کردن
battled
U
نبرد کردن
battle
U
نبرد کردن
campaign
U
صحنه نبرد
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
The scen of a bloody (great) battle.
U
صحنه نبرد خونین
She achieved nothing .
U
کاری از پیش نبرد
battle map
U
نقشه منطقه نبرد
forward echelon
U
رده جلوی نبرد
out of action
U
از نبرد خارج شده
protracted war
U
استراتژی نبرد طولانی
dog fight
U
نبرد جنگندههای هوایی
political forces
U
نیروهای سیاسی
forces of production
U
نیروهای تولید
armed forces
U
نیروهای مسلح
irregular
U
نیروهای نامنطم
combat forces
U
نیروهای رزمی
nuclear forces
U
نیروهای هستهای
screening forces
U
نیروهای پاسیور
enemy forces
U
نیروهای دشمن
naval forces
U
نیروهای دریایی
blue forces
U
نیروهای ابی
blue forces
U
نیروهای خودی
battalion
U
نیروهای ارتشی
battalions
U
نیروهای ارتشی
services
U
نیروهای مسلح
irregular forces
U
نیروهای چریکی
irregular forces
U
نیروهای نامنطم
services
U
نیروهای سه گانه
army forces
U
نیروهای زمینی
lateral forces
U
نیروهای عرضی
army of occupation
U
نیروهای اشغالی
differential forces
U
نیروهای دیفرانسیلی
combined forces
U
نیروهای مرکب
market forces
U
نیروهای بازار
ground forces
U
نیروهای زمینی
component forces
U
نیروهای مولفه
friendly forces
U
نیروهای خودی
garrison forces
U
نیروهای پادگانی
frontalier
U
نیروهای مرزی
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
battlefield evacuation
U
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
forward edge of battle area
U
لبه جلویی منطقه نبرد
campaign
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
it wasdone in no time
U
اینکار چندان وقتی نبرد
war strenght
U
قدرت نبرد نیروی جنگی
campaigning
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
paramilitaries
U
نیروهای شبه نظامی
dipole dipole forces
U
نیروهای دو قطبی- دوقطبی
paramilitary
U
نیروهای شبه نظامی
armed forces police
U
دژبان نیروهای مسلح
amphibious striking forces
U
نیروهای ضربتی اب خاکی
assigned forces
U
نیروهای زیر امر
landing forces
U
نیروهای پیاده شونده
nato forces
U
نیروهای پیمان ناتو
balance collective forces
U
نیروهای کلی متعادل
conventional forces
U
نیروهای رزمی معمولی
armed forces courier
U
پیک نیروهای مسلح
establishing authority
U
فرماندهی نیروهای اب خاکی
action
U
اشغال نیروهای جنگی
actions
U
اشغال نیروهای جنگی
tactical reserve
U
نیروهای احتیاط تاکتیکی
castrum
U
[کمپ نیروهای رومی]
fundamental interactions
U
نیروهای بنیادی
[فیزیک]
fundamental forces
U
نیروهای بنیادی
[فیزیک]
van der waals forces
U
نیروهای وان در والس
reserve mobilization
U
بسیج نیروهای احتیاط
restraining forces
U
نیروهای مهار کننده
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
international date line
U
خط تقسیم نیروهای بین المللی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com