Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
portage
U
مخارج باربری
porterage
U
مخارج باربری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
program cost
U
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost
U
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
porterage
U
باربری
material handling bridge
U
پل باربری
freight
U
باربری
truckline
U
سرویس باربری
cartage
U
باربری باگاری
beast of burden
U
حیوان باربری
burthen
U
باربری برگردان
carriage costs
U
هزینه باربری
carrying vessel
U
کشتی باربری
load capacity
U
فرفیت باربری
handing charge
U
هزینه باربری
load carring capacity
U
فرفیت باربری
goods trains
U
قطار باربری
goods train
U
قطار باربری
slinging
U
حلقه باربری
sling
U
حلقه باربری
slings
U
حلقه باربری
airfreight
U
باربری هوایی
attack cargo ship
U
ناو باربری تهاجمی
trucks
U
واگن روباز چرخ باربری
trucking
U
واگن روباز چرخ باربری
trucked
U
واگن روباز چرخ باربری
truck
U
واگن روباز چرخ باربری
california bearing ratio
U
توان باربری نسبی کالیفرنیا
broad shoulders
U
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
deck department
U
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
dead carriage
U
کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
freight tonne
U
فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
expenses
U
مخارج
disbursements
U
مخارج
spending
U
مخارج
outlays
U
مخارج
expenditures
U
مخارج
aggregate expenditures
U
مخارج کل
outgoing
U
مخارج
limit state of failure
U
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
outside porter
U
باربری که بنه مسافران را ازایستگاه راه اهن بیرون میبرد
rate of spending
U
نرخ مخارج
military expenditure
U
مخارج نظامی
military spending
U
مخارج نظامی
municipal spending
U
مخارج شهرداری
social outlays
U
مخارج اجتماعی
national expenditures
U
مخارج ملی
wasteful expenditures
U
مخارج بیهوده
national spending
U
مخارج ملی
superstitious uses
U
مخارج خرافاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
public expenditures
U
مخارج عمومی
foot
U
پرداختن مخارج
reasonable scale
U
مخارج متعارفه
tax expenditures
U
مخارج مالیاتی
welfare expenditures
U
مخارج رفاهی
rate of spending
U
میزان مخارج
wage costs
U
مخارج دستمزد
expense accounts
U
حساب مخارج
expenditure approach
U
روش مخارج
estimate of costs
U
تخمین مخارج
costs of proceedings
U
مخارج عدلیه
cost estimate
U
تخمین مخارج
capital expenditure
U
مخارج سرمایهای
expense account
U
حساب مخارج
budget expenditures
U
مخارج بودجه
actual expenses
U
مخارج واقعی
expenditure
U
مخارج صرف
postage
U
مخارج پستی
holding costs
U
مخارج نگهداری
licence fee
U
مخارج پروانه
marginal outlays
U
مخارج نهائی
management expenses
U
مخارج اداری
management expenses
U
مخارج مدیریت
luxury spending
U
مخارج تجملی
travelling expenses
U
مخارج سفر
incidental expenses
U
مخارج اتفاقی
freight charges
U
مخارج حمل
indirect expenses
U
مخارج غیرمستقیم
marginal propensity to expend
U
میل نهائی به مخارج
free of all charges
U
بدون هیچگونه مخارج
deduction of expenses
U
کسر مخارج
[اقتصاد]
sumptuary law
U
قانون تحدید مخارج
noncash expenditures
U
مخارج غیر نقدی
overhead
U
مخارج کلی سرجمع
marginal propensity to spend
U
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend
U
تمایل نهائی به مخارج
outlays
U
هزینههای سرمایهای مخارج
unfinanced
U
مخارج پرداخت نشده
all the expenses fell on him
U
تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense .
U
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
time cost curve
U
منحنی مخارج برحسب زمان
support a family
U
متکفل مخارج خانوادهای بودن
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
f.o.b
U
قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
bareboat charter
U
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
carriage
U
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriages
U
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
cadge
U
محکم کردن باربری کردن
cadges
U
محکم کردن باربری کردن
cadging
U
محکم کردن باربری کردن
cadged
U
محکم کردن باربری کردن
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law
U
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward
U
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law
U
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
railroad tranportation
U
بارکشی راه اهن باربری راه اهن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com