English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be doomed U محکوم به فنا بودن
to be ill-fated U محکوم به فنا بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
winning party U محکوم له
recognizee U محکوم له
convict U محکوم
liable U محکوم
doomed U محکوم
under sentence of U محکوم به
convicting U محکوم
condemned U محکوم
convicted U محکوم
convicts U محکوم
indgement debt U محکوم به
object of judgment U محکوم به
judgement debt U محکوم به
fey U محکوم
guilty U محکوم
sentencing U محکوم کردن
condemn U محکوم کردن
sentence U محکوم کردن
convicted U محکوم کردن
convict U محکوم کردن
sentences U محکوم کردن
recognizor U محکوم علیه
condemns U محکوم شدن
convicted to death U محکوم به اعدام
condemns U محکوم کردن
condemning U محکوم شدن
condemning U محکوم کردن
condemn U محکوم شدن
adjudge U محکوم کردن
sentenced U محکوم شده
Sentenced to death . U محکوم به مرگ
belay U محکوم کردن
out of court U محکوم علیه
under sentence of death U محکوم به مرگ
judgement debtor U محکوم علیه
judgment debt U محکوم به مالی
attaint U محکوم کردن
he was sentenced to death U محکوم بمرگ
convicts U محکوم کردن
doom to death U محکوم بمرگ
condemnable U محکوم کردنی
losing party U محکوم علیه
convictive U محکوم کننده
convicting U محکوم کردن
doomed U محکوم به فنا
condemner U محکوم کننده
under sentence of death U محکوم به اعدام
condemns U محکوم کردن افراد
condemnations U محکوم کردن اعتراض
adjudicated case U قضیه محکوم بها
convicted to life imprisonment U محکوم به حبس ابد
convict U محبوس محکوم کردن
convict U شخص مقصر و محکوم
convicts U محبوس محکوم کردن
convicting U شخص مقصر و محکوم
convicting U محبوس محکوم کردن
lose the case U محکوم شدن در دعوی
convicted U شخص مقصر و محکوم
convicted U محبوس محکوم کردن
condemnation U محکوم کردن اعتراض
sentenced to the lash U محکوم به خوردن شلاق
convicts U شخص مقصر و محکوم
guilty of fraud U محکوم به علت کلاهبرداری
he got three months U به سه ماه حبس محکوم شد
res judicata U قضیه محکوم بها
condemning U محکوم کردن افراد
condemn U محکوم کردن افراد
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
autre fois acquit U قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
conviction U محکوم یا مجرم شناخته شدن
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
foredoom U ازپیش مقدر یا محکوم کردن
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
convictions U محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentencing U رای دادن محکوم کردن
sentences U رای دادن محکوم کردن
sentence U رای دادن محکوم کردن
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
self condemnation U محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
mugging U کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
mugged U کتک زدن عکس شخص محکوم
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
mugs U کتک زدن عکس شخص محکوم
mug U کتک زدن عکس شخص محکوم
The court condemned the murderer to life imprisonment . U دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman U ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned U محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
distresses U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distress U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
finable U جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
brian kellogg U پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
agreeing U متفق بودن همرای بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owed U مدیون بودن مرهون بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
abut U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
moon U سرگردان بودن اواره بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
resided U ساکن بودن مقیم بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
deportees U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudging U داوری کردن محکوم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com