Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fixate
U
محکم کردن متمرکز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
braced
U
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
U
بابست محکم کردن محکم بستن
concenter
U
متمرکز کردن
centralising
U
متمرکز کردن
centralize
U
متمرکز کردن
centralizes
U
متمرکز کردن
centralizing
U
متمرکز کردن
center
U
متمرکز کردن
centralises
U
متمرکز کردن
centralised
U
متمرکز کردن
localizing
U
متمرکز کردن
localizes
U
متمرکز کردن
localize
U
متمرکز کردن
localising
U
متمرکز کردن
concentrating
U
متمرکز کردن
concentrates
U
متمرکز کردن
localises
U
متمرکز کردن
concentrate
U
متمرکز کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
focalize
U
درکانون متمرکز کردن
decentralization
U
غیر متمرکز کردن
focusses
U
متمرکز کردن توجه
focussed
U
متمرکز کردن توجه
focused
U
متمرکز کردن توجه
focuses
U
متمرکز کردن توجه
focus
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
pegs
U
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
U
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down
U
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
gad
U
با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
riveted
U
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet
U
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
rivets
U
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidify
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
riveting
U
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
monroe effect
U
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
cadging
U
محکم کردن باربری کردن
cadge
U
محکم کردن باربری کردن
fixes
U
نصب کردن محکم کردن
cadged
U
محکم کردن باربری کردن
reinforce
U
مستحکم کردن محکم کردن
fix
U
نصب کردن محکم کردن
reinforces
U
مستحکم کردن محکم کردن
gird
U
اماده کردن محکم کردن
cadges
U
محکم کردن باربری کردن
make tight
U
محکم کردن
clinched
U
محکم کردن
clinch
U
محکم کردن
reinforces
U
محکم کردن
riveting
U
محکم کردن
rivets
U
محکم کردن
fastens
U
محکم کردن
rigidify
U
محکم کردن
fastened
U
محکم کردن
fasten
U
محکم کردن
take up
<idiom>
U
محکم کردن
mount
U
محکم کردن
spokes
U
محکم کردن
rivet
U
محکم کردن
mounts
U
محکم کردن
strengthened
U
محکم کردن
strengthen
U
محکم کردن
spoke
U
محکم کردن
chock
U
محکم کردن
set taut
U
محکم کردن
clinching
U
محکم کردن
clinches
U
محکم کردن
riveted
U
محکم کردن
reinforce
U
محکم کردن
strengthens
U
محکم کردن
clamped
U
محکم کردن
staked
U
محکم کردن
clamp
U
محکم کردن
consolidate
U
محکم کردن
stakes
U
محکم کردن
tightens
U
محکم کردن
tightening
U
محکم کردن
house
U
محکم کردن
housed
U
محکم کردن
clamps
U
محکم کردن
crimping
U
محکم کردن
houses
U
محکم کردن
consolidates
U
محکم کردن
brace
U
محکم کردن
tighten
U
محکم کردن
to make fast
U
محکم کردن
to make good
U
محکم کردن
braced
U
محکم کردن
consolidating
U
محکم کردن
tightened
U
محکم کردن
stake
U
محکم کردن
clamping
U
محکم کردن
crimping
U
باپیچاندن محکم کردن
steeled
U
مانندفولاد محکم کردن
girt
U
با تنگ محکم کردن
tighten
U
محکم کردن فشردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
U
محکم کاری کردن
steel
U
مانندفولاد محکم کردن
gib
U
باقلاب محکم کردن
tightened
U
محکم کردن فشردن
steeling
U
مانندفولاد محکم کردن
hang up
<idiom>
U
حفاظ ،محکم کردن
mortice
U
باکام محکم کردن
pinning
U
باسنجاق محکم کردن
pinned
U
باسنجاق محکم کردن
steels
U
مانندفولاد محکم کردن
pin
U
باسنجاق محکم کردن
o peg down
U
با میخ محکم کردن
to fast off
U
باگره محکم کردن
mortise
U
باکام محکم کردن
tightens
U
محکم کردن فشردن
tightening
U
محکم کردن فشردن
latches
U
بوسیله کلون محکم کردن
wedge
U
[محکم کردن اتصالان با گوه]
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
latch
U
بوسیله کلون محکم کردن
bands
U
تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
poles
U
با تیر یا دیرک محکم کردن
to tighten
U
محکم کردن
[با میخ و چکش]
cleat
U
باگوه و گیره محکم کردن
band
U
تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
planish
U
با چکش محکم وصاف کردن
pole
U
با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off
U
اغاز کردن محکم زدن
buttoned
U
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button
U
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoning
U
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib
U
باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
to rifle the ball into the goal
U
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
staple
U
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener
U
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize
U
لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
centralized
U
متمرکز
concentrative
U
متمرکز
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
centralist socialism
U
سوسیالیسم متمرکز
centralizer
U
متمرکز کننده
centralized lubrication
U
روغنکاری متمرکز
center drill
U
مته متمرکز
centrally planned economy
U
اقتصاد متمرکز
localized capacity
U
فرفیت متمرکز
concentrator
U
متمرکز کننده
concentrated load
U
بار متمرکز
fixed fire
U
اتش متمرکز
focused
U
متمرکز ساختن
intensive
U
پرقوت متمرکز
concentrator
U
متمرکز شونده
focusses
U
متمرکز ساختن
decentpalized
U
غیر متمرکز
focussing
U
متمرکز ساختن
centralized system
U
نظام متمرکز
focuses
U
متمرکز ساختن
focussed
U
متمرکز ساختن
focus
U
متمرکز ساختن
center
U
متمرکز نقطه اتکاء
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
center lathe
U
ماشین تراش متمرکز
decentralization
U
غیر متمرکز سازی
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
centralized oil shot system
U
روغنکاری متمرکز فشاری
centralized network configuration
U
ساختار شبکهای متمرکز
center grinding
U
دستگاه سنگ متمرکز
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
stigmatism
U
ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar
U
متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com