Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
main shaft
U
محور اصلی
basic shaft
U
محور اصلی
main axis
U
محور اصلی
principle axis
U
محور اصلی
principal axis
U
محور اصلی
main transmission shaft
U
محور انتقال اصلی
main regulator
U
تنظیم کننده محور اصلی
orthotropic
U
دارای محور اصلی عمودی
pivoted
U
محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivots
U
محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivot
U
محور اصلی کار نقطه اتکاء
newels
U
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
newel
U
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
sight alinement
U
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
canard
U
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canards
U
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
wheelbases
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro
U
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up
U
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication
U
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
residues
U
پس ماند
remanence
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
inertia
U
ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
store
U
می باقی می ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
storing
U
می باقی می ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
inertial force
U
نیروی ماند
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
masters
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
U
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
acciaccatura
U
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
main guard
U
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
staple
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapling
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
first generation computer
U
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
prototypal
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
generation
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generations
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
initial reserves
U
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
mainstays
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
base camp
U
پایگاه اصلی کمپ اصلی
fundamental unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
mattered
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
externals
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP
U
پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
pilot tunnel
U
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
body
U
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
bodies
U
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document
U
اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
coaxial
U
هم محور
crank
U
محور
cranked
U
محور
coaxal
U
هم محور
stem
U
محور
stemming
U
محور
concentric
U
هم محور
azimuth
U
محور
spindle
U
محور
axles
U
محور
journal
U
سر محور
axle
U
محور
spindles
U
محور
pin
U
محور
rachis
U
محور
interaxial
U
محور
pintle
U
محور
axis
U
خط محور
pinning
U
محور
stemmed
U
محور
mandril
U
محور
shaft
U
محور
mandrel
U
محور
z axis
U
محور z
arbor
U
محور
y axis
U
محور y
pinned
U
محور
center line
U
خط محور
shaft head
U
محور
shafts
U
محور
pedestal
U
محور
pedestals
U
محور
pivoted
U
محور
pivot
U
محور
stems
U
محور
cranks
U
محور
axis
U
محور
trunnion
U
سر محور
cranking
U
محور
interaxal
U
محور
z axis
U
محور "زد"
dam axis
U
محور سد
x axis
U
محور x
pivots
U
محور
lynchpins
U
میخ محور
drag axis
U
محور پسا
plummer block
U
کنده محور
dual y axis graph
U
نمودار با دو محور y
linchpins
U
میخ محور
linchpin
U
پین محور
lynchpins
U
پین محور
normal axis
U
محور عمودی
driving axle
U
محور رانش
linchpins
U
پین محور
driving axle
U
محور گرداننده
neutral axis
U
محور خنثی
pivot
U
محور قامه
data link
U
محور مخابرات
megneto crank
U
محور اندوکتور
output shaft
U
محور خروجی
paradigmatic axis
U
محور جانشینی
key starter shaft
U
محور استارتر
coaxial line
U
کابل هم محور
crystal axis
U
محور کریستال
megneto crank
U
محور میگر
ordinate
U
محور عرضها
mass axis
U
محور جرم
normal axis
U
محور قائم
major axis
U
محور کانونی
crank axle
U
محور لنگ
pivoted
U
محور قامه
optical axis
U
محور اپتیکی
drive shafts
U
محور رانش
drive shafts
U
محور محرکه
pivots
U
محور قامه
pivot pin
U
اشپیل محور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com