Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hatcheries
U
محل تخم ریزی ماهی
hatchery
U
محل تخم ریزی ماهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
milter
U
ماهی نر هنگام تخم ریزی
Other Matches
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
pomfret
U
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse
U
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck
U
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar
U
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fished
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel
U
ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fish
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy
U
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock
U
ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppies
U
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
moulting
U
پر ریزی موی ریزی
grayfish
U
نوعی ماهی روغن سگ ماهی
planning directive
U
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor
U
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
sea calf
U
گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel
U
اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
planning guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
teleost
U
ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
foundation
U
پی ریزی
inpouring
U
تو ریزی
molt
U
پر ریزی
tininess
U
ریزی
shrouding
U
شن ریزی
deplumation
U
پر ریزی
gravelling
U
شن ریزی
budgeting
U
بودجه ریزی
suffusion
U
زیر ریزی
projecting
U
طرح ریزی
bloodbath
U
خون ریزی
concrete work
U
بتن ریزی
bloodbaths
U
خون ریزی
modelling
U
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
egestion
U
بیرون ریزی
planning
U
طرح ریزی
actification
U
سرکه ریزی
acting out
U
برون ریزی
designment
U
طراح ریزی
bellfounding
U
زنگ ریزی
placing concrete
U
بتن ریزی
cast iron
U
چدن ریزی
programming
U
برنامه ریزی
earthwork
U
خاک ریزی
chumming
U
طعمه ریزی
evacuation
U
برون ریزی
landslips
U
فرو ریزی
scheming
U
طرح ریزی
discharge
U
برون ریزی
projection
U
طرح ریزی
projections
U
طرح ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
schematization
U
طرح ریزی
perspiration
U
عرق ریزی
rip rap
U
سنگ ریزی
retropulsion
U
درون ریزی
landslip
U
فرو ریزی
circumfusion
U
دور ریزی
foundation soil
U
پی ریزی ساختمان
libations
U
ساغر ریزی
libation
U
ساغر ریزی
management
U
برنامه ریزی
effusions
U
برون ریزی
discharges
U
برون ریزی
green sand molding
U
قالب ریزی تر
fineness modulus
U
مدول ریزی
effusion
U
برون ریزی
outflow
U
بیرون ریزی
grouting
U
دوغاب ریزی
managements
U
برنامه ریزی
filling
U
خاک ریزی
fillings
U
خاک ریزی
gravelling
U
سنگ ریزی
fineness
U
ریزی دانه ها
purge
U
برون ریزی
minuteness
U
ریزی ناچیزی
sweating
U
عرق ریزی
foundry
U
چدن ریزی
modeller
U
طرح ریزی
sweat
U
عرق ریزی
casting
U
چدن ریزی
purged
U
برون ریزی
purges
U
برون ریزی
iron foundry
U
اهن ریزی
foundation
U
پی ریزی اساس
foundries
U
چدن ریزی
outflows
U
بیرون ریزی
sweats
U
عرق ریزی
national planning
U
برنامه ریزی ملی
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
ex ante
U
برنامه ریزی شده
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
plot
U
طرح ریزی کردن
fineness of lime
U
نرمی و ریزی اهک
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
contrive
U
طرح ریزی کردن
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
programmed
U
برنامه ریزی شده
fineness modulus
U
مدول نرمی و ریزی
found
U
قالب ریزی کردن
planning model
U
الگوی برنامه ریزی
planning horizon
U
مدت برنامه ریزی
planning horizon
U
افق برنامه ریزی
founds
U
قالب ریزی کردن
gun metal
U
فلز توپ ریزی
mold
U
قالب ریزی کردن
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
embank
U
خاک ریزی کردن
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
plots
U
طرح ریزی کردن
discharge of affect
U
برون ریزی هیجانی
dynamic programming
U
برنامه ریزی پویا
ballast
U
شن ریزی مصالح شکسته
contrives
U
طرح ریزی کردن
contriving
U
طرح ریزی کردن
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
fineness modulus
U
مدول ریزی و نرمی
sow
U
مجرای شمش ریزی
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
sowed
U
مجرای شمش ریزی
sows
U
مجرای شمش ریزی
timing
U
برنامه ریزی زمانی
schedules
U
برنامه ریزی کردن
plotted
U
طرح ریزی کردن
contrived
U
طرح ریزی کردن
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
gun bronz
U
برنز توپ ریزی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
overall planning
U
برنامه ریزی کلی
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
schedule
U
برنامه ریزی کردن
economic planning
U
برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
scheduled
U
برنامه ریزی کردن
fire planning
U
طرح ریزی اتش
educational planning
U
برنامه ریزی اموزشی
swage
U
قالب ریزی کردن
square away
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
explosion
U
بیرون ریزی سروصدا
jettisoning
U
به دریا ریزی محموله
explosions
U
بیرون ریزی سروصدا
jettisons
U
به دریا ریزی محموله
projects
U
کاربرنامه ریزی شده
To lay the foundation.
U
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
construct
U
طرح ریزی کردن
system planning
U
طرح ریزی سیستم
to fill up an excavation
U
خاک ریزی کردن
transfer molding
U
قالب ریزی انتقالی
type metal
U
فلز حروف ریزی
structuring
U
پی ریزی کردن ساختار
structure
U
پی ریزی کردن ساختار
constructs
U
طرح ریزی کردن
constructing
U
طرح ریزی کردن
constructed
U
طرح ریزی کردن
projects
U
طرح ریزی کردن
projected
U
کاربرنامه ریزی شده
mould
U
قالب ریزی کردن
molds
U
قالب ریزی کردن
molded
U
قالب ریزی کردن
jettison
U
به دریا ریزی محموله
jettisoned
U
به دریا ریزی محموله
outlining
U
طرح ریزی کردن
outlines
U
طرح ریزی کردن
outlined
U
طرح ریزی کردن
outline
U
طرح ریزی کردن
moulded
U
قالب ریزی کردن
moulds
U
قالب ریزی کردن
projected
U
طرح ریزی کردن
project
U
کاربرنامه ریزی شده
programs
U
برنامه ریزی کردن
program
U
برنامه ریزی کردن
structures
U
پی ریزی کردن ساختار
planning system
U
نظام برنامه ریزی
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
career planning
U
طرح ریزی مشاغل
bottom pouring plate
U
صفحه سری ریزی
bloodguiltiness
U
خون ریزی ناحق
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
project
U
طرح ریزی کردن
agricultural planning
U
برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning
U
برنامه ریزی روزمره
metals
U
: سنگ ریزی کردن
production planning
U
برنامه ریزی تولید
plan
U
طرح ریزی کردن
plan
U
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
preplanned
U
طرح ریزی شده
designs
U
طرح ریزی کردن
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
design
U
طرح ریزی کردن
plans
U
برنامه ریزی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com