Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
localises
U
محلی کردن موضعی ساختن
localising
U
محلی کردن موضعی ساختن
localize
U
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
U
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
U
محلی کردن موضعی ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
napped
U
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
naps
U
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping
U
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
nap
U
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
blit
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localization
U
موضعی کردن
to anaesthetize locally
U
سر کردن بیهوشی موضعی زدن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
localism
U
ایین محلی علاقه محلی
local procurement
U
تدارک محلی فراورده محلی
traject
U
از محلی عبور کردن
locked up
U
در محلی محصور کردن
lock up
U
در محلی محصور کردن
local posts
U
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
U
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
to cut somebody dead
<idiom>
U
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
to treat somebody as if they weren't there
<idiom>
U
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
focal
U
موضعی
locals
U
موضعی
regional
<adj.>
U
موضعی
topical
U
موضعی
local
<adj.>
U
موضعی
local
U
موضعی
spot lamp
U
لامپ موضعی
concentrated or single load
U
بار موضعی
spot checks
U
مقابله موضعی
spot checks
U
بررسی موضعی
spasms
U
تشنج موضعی
local paraysis
U
فلج موضعی
locally
U
بطور موضعی
spasm
U
تشنج موضعی
ischemia
U
کم خونی موضعی
local oscillator
U
اوسیلاتور موضعی
ischaemia
U
کم خونی موضعی
gripe
U
تشنج موضعی
local velocity
U
سرعت موضعی
spot check
U
بررسی موضعی
spot check
U
مقابله موضعی
locals
U
مکانی موضعی
local anasthesia
U
بیهوشی موضعی
position warfare
U
نبرد موضعی
position warfare
U
جنگ موضعی
ischmia
U
کم خونی موضعی
position correction
U
تصحیحات موضعی
position defense
U
دفاع موضعی
local
U
مکانی موضعی
local action
U
تخلیه موضعی باتری
depression
U
فرو رفتگی موضعی
transient ischemia
U
کم خونی موضعی موقت
focal seizure
U
حمله صرعی موضعی
depressions
U
فرو رفتگی موضعی
local deformation
U
تغییر شکل موضعی
osteomyelitis
U
التهاب موضعی و مخرب استخوان
novocain
U
ماده بی حس کننده موضعی پروکائین
asymmetric local deformation
U
تغییر شکل موضعی بی تقارن
to prospect for gold
U
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
Cambridge ring
U
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
nipped
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nip
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
engineers
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
U
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
getting
U
مجاب کردن ساختن
gets
U
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
to lay it on thick
U
نصب کردن ساختن
work up
U
ترکیب کردن ساختن
get
U
مجاب کردن ساختن
incapacitated
U
ناتوان ساختن محجور کردن
prepare
U
مهیا ساختن مجهز کردن
internalised
U
باطنی ساختن داخلی کردن
obliges
U
وادار کردن مرهون ساختن
internalises
U
باطنی ساختن داخلی کردن
inculcates
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
prepares
U
مهیا ساختن مجهز کردن
lanes
U
کوچه ساختن منشعب کردن
subdues
U
مقهور ساختن رام کردن
preparing
U
مهیا ساختن مجهز کردن
oblige
U
وادار کردن مرهون ساختن
emboss
U
مزین کردن پرجلوه ساختن
prey
U
دستخوش ساختن طعمه کردن
inculcating
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
detecting
U
کشف کردن نمایان ساختن
surprise
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
admires
U
متحیر کردن متعجب ساختن
admired
U
متحیر کردن متعجب ساختن
discompose
U
مضطرب ساختن پریشان کردن
provides
U
میسر ساختن تامین کردن
provide
U
میسر ساختن تامین کردن
detects
U
کشف کردن نمایان ساختن
detected
U
کشف کردن نمایان ساختن
detect
U
کشف کردن نمایان ساختن
to hammer out
U
ساختن بکوشش درست کردن
attracts
U
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
U
جذب کردن مجذوب ساختن
lane
U
کوچه ساختن منشعب کردن
incapacitate
U
ناتوان ساختن محجور کردن
fraternizing
U
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
U
برادری کردن متفق ساختن
reproduced
U
چاپ کردن دوباره ساختن
indicated
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduces
U
چاپ کردن دوباره ساختن
indicate
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproducing
U
چاپ کردن دوباره ساختن
improvise
U
انا ساختن تعبیه کردن
violates
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
violated
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
violate
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
tumify
U
اماس کردن متورم ساختن
retards
U
کند ساختن معوق کردن
retarding
U
کند ساختن معوق کردن
obliged
U
وادار کردن مرهون ساختن
retard
U
کند ساختن معوق کردن
spellbind
U
مجذوب کردن مفتون ساختن
destroying
U
ویران کردن نابود ساختن
improvises
U
انا ساختن تعبیه کردن
subduing
U
مقهور ساختن رام کردن
fraternized
U
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
U
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
U
برادری کردن متفق ساختن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
fraternises
U
برادری کردن متفق ساختن
fraternised
U
برادری کردن متفق ساختن
entomb
U
دفن کردن مقبره ساختن
entombed
U
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
U
دفن کردن مقبره ساختن
entombs
U
دفن کردن مقبره ساختن
perpetuates
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
fructify
U
برومند کردن بارور ساختن
improvising
U
انا ساختن تعبیه کردن
indicates
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduce
U
چاپ کردن دوباره ساختن
serialises
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilate
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
to cotton together
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
attract
U
جذب کردن مجذوب ساختن
destroys
U
ویران کردن نابود ساختن
tepefy
U
ولرم کردن ملول ساختن
to bear with a person
U
باکسی ساختن یاسازش کردن
pt down
U
هرز اب ساختن منکوب کردن
incapacitating
U
ناتوان ساختن محجور کردن
perpetuate
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
franks
U
باطل کردن مصون ساختن
franking
U
باطل کردن مصون ساختن
trump up
<idiom>
U
ساختن ،درمغز اختراع کردن
perpetuated
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
frankest
U
باطل کردن مصون ساختن
destroy
U
ویران کردن نابود ساختن
assimilate
U
تلفیق کردن همانند ساختن
serialised
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
attracted
U
جذب کردن مجذوب ساختن
assimilating
U
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
U
تلفیق کردن همانند ساختن
internalising
U
باطنی ساختن داخلی کردن
assimilates
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
U
تلفیق کردن همانند ساختن
serialising
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
franker
U
باطل کردن مصون ساختن
franked
U
باطل کردن مصون ساختن
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
incapacitates
U
ناتوان ساختن محجور کردن
internalizes
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
U
باطنی ساختن داخلی کردن
inculcated
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
inculcate
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
illuminate
U
درخشان ساختن زرنما کردن
pleases
U
خشنود ساختن کیف کردن
surprises
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
subdue
U
مقهور ساختن رام کردن
internalize
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing
U
باطنی ساختن داخلی کردن
please
U
خشنود ساختن کیف کردن
frank
U
باطل کردن مصون ساختن
surprize
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
agonise
U
معذب ساختن متاثر کردن
perpetuating
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminating
U
درخشان ساختن زرنما کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com