Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
yield
U
محصول حاصل
yielded
U
محصول حاصل
yields
U
محصول حاصل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
exchange
U
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged
U
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges
U
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging
U
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punches
U
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch
U
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched
U
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
iso product curve
U
منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
cad
U
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads
U
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
perquisite
U
حاصل
outgrwth
U
حاصل
resumes
U
حاصل
yield
U
حاصل
nonproductive
U
بی حاصل
result
U
حاصل
adnate
U
حاصل
perquisites
U
حاصل
yielded
U
حاصل
infertile
U
بی حاصل
unutilized
U
بی حاصل
payoff
U
حاصل
payoffs
U
حاصل
unfruitful
U
بی حاصل
upshot
U
حاصل
resulted
U
حاصل
product
U
حاصل
outcome
U
حاصل
fruitage
U
حاصل
yields
U
حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
U
بی حاصل
resuming
U
حاصل
resume
U
حاصل
resumed
U
حاصل
barren
<adj.>
U
بی حاصل
bleak
<adj.>
U
بی حاصل
deserted
<adj.>
U
بی حاصل
desolate
<adj.>
U
بی حاصل
products
U
حاصل
resulting
U
حاصل
outcomes
U
حاصل
outgrowth
U
حاصل
productive
U
مولد پر حاصل
sum
U
حاصل جمع
steam fog
U
مه حاصل از بخار اب
barren
U
بی ثمر بی حاصل
gleby
U
حاصل خیز
to be derived
U
حاصل شدن
proceeds
U
حاصل فروش
growths
U
اثر حاصل
growth
U
اثر حاصل
pinguid
U
حاصل خیز
sums
U
حاصل جمع
karma
U
حاصل کردارانسان
earning yield
U
حاصل عواید
foodful
U
حاصل خیز
affords
U
حاصل کردن
feracious
U
حاصل خیز
heir
U
ارث بر حاصل
production
U
حاصل دادن
feracity
U
حاصل خیزی
paper blockade
U
محاصره بی حاصل
nonproductive labor
U
کار بی حاصل
partial products
U
حاصل ضربهای جز
acquire
حاصل کردن
fatten
U
حاصل خیزکردن
fattened
U
حاصل خیزکردن
productions
U
حاصل دادن
fattens
U
حاصل خیزکردن
emblements
U
حاصل زمین
redemption yield
U
حاصل بازخرید
afford
U
حاصل کردن
afforded
U
حاصل کردن
affording
U
حاصل کردن
product
U
حاصل ضرب
get
U
حاصل کردن
yielder
U
حاصل دهنده
products
U
حاصل ضرب
products
U
حاصل حاصلضرب
getting
U
حاصل کردن
product
U
حاصل حاصلضرب
result of the negotiations
U
حاصل مذاکرات
negotiation outcome
U
حاصل مذاکرات
negotiation result
U
حاصل مذاکرات
gets
U
حاصل کردن
total
U
حاصل جمع
totaled
U
حاصل جمع
totalled
U
حاصل جمع
total
U
کل
[حاصل جمع]
amount
U
کل
[حاصل جمع]
totalling
U
حاصل جمع
totals
U
حاصل جمع
sum
U
کل
[حاصل جمع]
amount
U
حاصل جمع
totaling
U
حاصل جمع
throughput
U
حاصل کار
cabonic
U
حاصل از کربن
fogbow
U
رنگین کمان حاصل از مه
lysate
U
حاصل تجزیه سلولی
sheer
U
انحراف حاصل کردن
mould line
U
خط حاصل از تلاقی دو سطح
beads
U
دانههای حاصل ازجوشکاری
interest profit
U
عایدی حاصل از بهره
sterilising
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilize
U
بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring
U
حاصل کردن اندوختن
sterilized
U
بی بار یا بی حاصل کردن
acquires
U
حاصل کردن اندوختن
gains from trade
U
منافع حاصل از تجارت
bead
U
دانههای حاصل ازجوشکاری
sterilizing
U
بی بار یا بی حاصل کردن
spume
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
hot shorteness
U
شکنندگی حاصل از گرما
sea foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sterilised
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sideways sum
U
حاصل جمع یک وری
go to rack and ruin
<idiom>
U
نتیجه بد حاصل کردن
aftercrop
U
حاصل دوم باره
resultant
U
حاصل منتج شونده
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
phantasm
U
حاصل خیال ووهم
partial sum
U
حاصل جمع جزئی
wave pressure
U
فشار حاصل از موج
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
deflationary gap
U
فاصله حاصل از رکود
eagre
U
موج حاصل از جذر و مد
overcrop
U
زیاد حاصل برداشتن از
entrance loss
U
افت حاصل از اصطکاک
capital bonus
U
سود حاصل از سرمایه
earth pressure
U
فشار حاصل از خاک
products
U
محصول
commodities
U
محصول
commodity
U
محصول
outputs
U
محصول
crops
U
محصول
product
U
محصول
crop
U
محصول
output
U
محصول
yield
U
محصول
return
[on something]
U
محصول
total product
U
محصول کل
fabrics
U
محصول
fabric
U
محصول
proceeds
U
محصول
yields
U
محصول
yielded
U
محصول
harvested
U
محصول
cropped
U
محصول
harvest
U
محصول
line
U
محصول
harvests
U
محصول
lines
U
محصول
productiveness
U
حاصل خیزی نیروی تولید
do wonders
<idiom>
U
نتیجه عالی حاصل کردن
hold out
<idiom>
U
حاصل شدن ،تقدیر کردن
ocean foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits
U
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
beach foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
harvested
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
blear
U
تاری حاصل از اشک وغیره
garden stuff
U
حاصل باغ :سبزی ومیوه
petrodollars
U
دلار حاصل ازفروش نفت
cost saving
U
درامد حاصل از تقلیل هزینه
flyash
U
خاکستر حاصل از زغال سنگ
sea foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
crop
U
حاصل دادن چینه دان
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
cropped
U
حاصل دادن چینه دان
crops
U
حاصل دادن چینه دان
spume
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
eolian
U
رسوب حاصل از جریان باد
harvest
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
by product
U
محصول فرعی
by product
U
محصول جنبی
volatility product
U
محصول فرار
coemption
U
خرید کل محصول
average product
U
محصول متوسط
intermediate product
U
محصول واسطه
portfolio
U
نمونه محصول
products
U
محصول حاصلضرب
adduct
U
محصول افزایشی
home-grown
U
محصول خانه
cash crop
U
محصول فروشی
average output
U
محصول متوسط
fehling reagent
U
محصول فهلینگ
fehling solution
U
محصول فهلینگ
over production
U
محصول زیادی
off year
U
سال کم محصول
net product
U
محصول خالص
mass market product
U
محصول پر فروش
finished product
U
محصول نهائی
fission product
U
محصول انشقاق
marginal product
U
محصول نهائی
foison
U
محصول فراوان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com