Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inbound
U
محصور در حدود معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
upper memory
U
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
walled
U
محصور
fenced
U
محصور
restricted
U
محصور
pent
U
محصور
pent up
U
محصور
closed
U
محصور
impark
U
محصور کردن
embay
U
محصور کردن
courtyard
U
محوطه محصور
cooped up
U
محصور و محبوس
ensphere
U
محصور کردن
snowbound
U
محصور در برف
landlocked
U
محصور در خشکی
landlocked
U
محصور درخشکی
populated
U
مسکون محصور
closer
U
جای محصور
closes
U
جای محصور
closest
U
جای محصور
enwind
U
محصور کردن
wall
U
محصور کردن
walls
U
محصور کردن
close
U
جای محصور
mure
U
محصور کردن
adjutantship
U
معینی
pale
U
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
U
ناحیه محصور قلمروحدود
palest
U
ناحیه محصور قلمروحدود
hoosegow
U
محبس محل محصور
locked up
U
در محلی محصور کردن
lock up
U
در محلی محصور کردن
ensheathe
U
درغلاف محصور کردن
parked
U
شکارگاه محصور مرتع
park
U
شکارگاه محصور مرتع
to limit something
U
چیزی را محصور کردن
to restrict something
U
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
U
چیزی را محصور کردن
parks
U
شکارگاه محصور مرتع
seagirt
U
محصور بوسیله دریا
adjutancy
U
معینی معاونت
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
entanglements
U
محصور با شبکه سیم خاردار
embank
U
با خاک یا سنگ محصور کردن
entanglement
U
محصور با شبکه سیم خاردار
impark
U
در پارک یا جنگل محصور کردن
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
caged storage
U
انبار کردن به طریقه محصور
station
U
درپست معینی گذاردن
stations
U
درپست معینی گذاردن
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
stationed
U
درپست معینی گذاردن
ageless
U
بدون عمر معینی
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
scaling ladder
U
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
circumvallate
U
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
degagement
U
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
drylot
U
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
redoubt
U
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring
U
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
poundage
U
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
pounding
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
well nigh
U
در حدود
roughly
<adv.>
U
حدود
module
U
حدود
in the neighbourhood
U
در حدود
thereabouts
U
در آن حدود
purview
U
حدود
ambit
U
حدود
scantling
U
حدود
about
<adv.>
U
حدود
tethering
U
حدود
neiggourhood
U
حدود
modules
U
حدود
precinct
U
حدود
tether
U
حدود
definition
U
حدود
delimiting
U
حدود
range
U
حدود
vicinity
U
حدود
delimits
U
حدود
realm
U
حدود
realms
U
حدود
compass
U
حدود
scope
U
حدود
about
U
در حدود
perambulation
U
حدود
confine
U
حدود
confining
U
حدود
ranges
U
حدود
tethered
U
حدود
tethers
U
حدود
well-nigh
U
در حدود
precincts
U
حدود
neighbourhoods
U
حدود
limit
U
حدود
neighbourhood
U
حدود
neighborhoods
U
حدود
delimit
U
حدود
ranged
U
حدود
delimited
U
حدود
definitions
U
حدود
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying
U
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
limit of fire
U
حدود اتش
limits of confidence
U
حدود اطمینان
outed
U
خارج از حدود
out
U
خارج از حدود
limit check
U
مقابله حدود
in round numbers 00
U
در حدود 001 عد د
out-
U
خارج از حدود
gamut
U
حدود حیطه
hereabout
U
دراین حدود
vicinity
U
در حدود در اطراف
graphic limits
U
حدود گرافیکی
boundary
U
حدود چیزی
boundary
U
حدود یکان
thereabouts
U
در حدود آن وقت
in the neighborhood of
U
در حدود
[ریاضی]
lines
U
حدود رویه
line
U
حدود رویه
within cry
U
در حدود صد ارس
with in ear shot
U
در حدود صدا رس
boundaries
U
حدود چیزی
boundaries
U
حدود یکان
probability limits
U
حدود احتمالی
purview
U
حدود میدان
purview of an occupation
U
حدود کاری
therabout
U
دران حدود
thereabout
U
دران حدود
trimester
U
در حدود سه ماه
frontiers
U
حدود و ثغور
delimitation
U
تعیین حدود
demarcation
U
تعیین حدود
coastal frontier
U
حدود ساحلی
reach
U
وسعت حدود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com