Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hanging
U
محزون مستحق اعدام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gallows
U
مستحق اعدام
gallows bird
U
ادم مستحق اعدام
capital punishment
U
کیفر اعدام مجازات اعدام
despondent
U
محزون
plaintive
U
محزون
somber
U
محزون
grieved
U
محزون
lugubrious
U
محزون
doleful
U
محزون
sombre
U
محزون
minor
U
محزون
aggrieved
U
محزون
pensive
U
محزون
triste
U
گرفته محزون
sad
U
نژند محزون
tristful
U
گرفته محزون
sadder
U
نژند محزون
saddest
U
نژند محزون
tragic
U
محزون فجیع
sadly
U
بطور محزون
dejected
U
محزون ومغموم
deject
U
افسرده محزون ومغموم
sorrowful
U
محزون افسرده اندوهناک
deserved
U
مستحق
deserving
U
مستحق
entitled to
U
مستحق
meritorious
U
مستحق
entitled
U
مستحق
just
U
مستحق
worthier
U
مستحق
worthiest
U
مستحق
worthy
U
مستحق
intitle
U
مستحق دانستن
worthful
U
شایسته مستحق
indign
U
غیر مستحق
criminous
U
مستحق مجازات
belonging to another
U
مستحق للغیر
punishable
U
مستحق مجازات
actionable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
entitle
U
حق دادن مستحق دانستن
entitles
U
حق دادن مستحق دانستن
penal
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
entitling
U
حق دادن مستحق دانستن
punishable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
intitule
U
لقب دادن مستحق دانستن
hanging
U
اعدام
gallows
U
اعدام
execution
U
اعدام
gassed
U
اعدام با گاز
executed
[judicially killed]
<adj.>
<past-p.>
U
اعدام شده
to die on the scaffold
U
اعدام شدن
the penalty of death
U
کیفر اعدام
death squad
U
جوخهی اعدام
under pain of death
U
با کیفر اعدام
under sentence of death
U
محکوم به اعدام
administer
U
اعدام کردن
death squads
U
جوخهی اعدام
convicted to death
U
محکوم به اعدام
to death penalty
U
اعدام مجازات
overhang
U
اعدام کردن
execute
U
اعدام کردن
death sentences
U
حکم اعدام
death sentence
U
حکم اعدام
death warrants
U
حکم اعدام
death warrant
U
حکم اعدام
capital punishment
U
اعدام مجازات
executed
U
اعدام کردن
death penalty
U
مجازات اعدام
death penalty
U
کیفر اعدام
extinction
U
اعدام انهدام
executes
U
اعدام کردن
overhangs
U
اعدام کردن
hangmen
U
مامور اعدام
executing
U
اعدام کردن
hangman
U
مامور اعدام
capital punishment
U
مجازات اعدام
executioner
U
مامور اعدام
gasses
U
اعدام با گاز
gases
U
اعدام با گاز
gas
U
اعدام با گاز
executioners
U
مامور اعدام
gas chambers
U
محفظه اعدام با گاز
gas chamber
U
محفظه اعدام با گاز
carrying out
[of a death sentence]
U
اجرا
[حکم اعدام]
to execute somebody
U
اعدام کردن
[حقوق]
electric chair
U
اعدام بوسیله برق
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
guillotining
U
با گیوتین اعدام کردن
guillotines
U
با گیوتین اعدام کردن
guillotined
U
با گیوتین اعدام کردن
guillotine
U
با گیوتین اعدام کردن
electric chair
U
صندلی اعدام الکتریکی
administering
U
انجام دادن اعدام کردن
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
administers
U
انجام دادن اعدام کردن
administered
U
انجام دادن اعدام کردن
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag
U
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
execution
U
بدار زدن اعدام اجرا کردن
auto da fe
U
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
grieving
U
غصه دار کردن محزون کردن
grieves
U
غصه دار کردن محزون کردن
grieve
U
غصه دار کردن محزون کردن
black cap
U
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
poaching
U
دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
flags
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
gallows
U
چوبه دار مجازات اعدام با دار
quarter session
U
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
execute
U
قانونی کردن اعدام کردن
executing
U
قانونی کردن اعدام کردن
executes
U
قانونی کردن اعدام کردن
executed
U
قانونی کردن اعدام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com