English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
food deprivation U محرومیت غذایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vitiosity U محرومیت
bereavements U محرومیت
forfeiting U محرومیت
disqualified U محرومیت
disqualifies U محرومیت
disqualify U محرومیت
disqualifying U محرومیت
forfeit U محرومیت
forfeited U محرومیت
bereavement U محرومیت
forfeits U محرومیت
exclusion U محرومیت
proscription U محرومیت
privations U محرومیت
deprivations U محرومیت
deprivation U محرومیت
privation U محرومیت
disinheritance U محرومیت از ارث
emotional deprivation U محرومیت هیجانی
deprival U بی نصیبی محرومیت
binocular deprivation U محرومیت دو چشمی
principle of exclusion U اصل محرومیت
sensory deprivation U محرومیت حسی
sleep deprivation U محرومیت از خواب
stimulus deprivation U محرومیت تحریکی
monocular deprivation U محرومیت یک چشمی
privative U ناشی از محرومیت
deprived U محرومیت کشیده
deprived U توام با محرومیت
reprobate U هرزه محرومیت
reprobates U هرزه محرومیت
deprivation from inheritance U محرومیت از ارث
deprivable U قابل محرومیت
cultural deprivation U محرومیت فرهنگی
disherison U محرومیت ازارث
civil death U محرومیت از حقوق مدنی
attainder U محرومیت از حقوق مدنی
Deprivation of ones civil rights . U محرومیت از حقوق مدنی
disbarment U محرومیت از شغل وکالت
civil degradation U محرومیت از حقوق مدنی
civic d. U محرومیت از حقوق کشوری
corruption of blood U محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
salique law U محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracism U محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
alimental U غذایی
dietetical U غذایی
alimentary U غذایی
messes U هم غذایی
mess U هم غذایی
trophic U غذایی
outlawry U بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
salic law U محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
food pyramid U هرم غذایی
food preference U پسند غذایی
food perference U رجحان غذایی
food packet U بسته غذایی
food industries U صنایع غذایی
food web U شبکه غذایی
food dtufe stuff U ماده غذایی
lymph U شیره غذایی
nutritiveness U خاصیت غذایی
food program U برنامه غذایی
dieting U برنامه غذایی
diets U رژیم غذایی
dieting U رژیم غذایی
ration U جیره غذایی
rations U جیره غذایی
diet U برنامه غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
dieted U رژیم غذایی
dieted U برنامه غذایی
food chain U زنجیره غذایی
regimen U پرهیز غذایی
regimens U پرهیز غذایی
diets U برنامه غذایی
rationed U جیره غذایی
foodstuff U ماده غذایی
diet U رژیم غذایی
food chains U زنجیره غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
botulism U مسمومیت غذایی حاد
provision room U انبار مواد غذایی
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
dietary U مربوط به رژیم غذایی
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
dietetics U برنامه ریزی غذایی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
fudge U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
agrobiology U مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
ineligibility U عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com