English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tool U دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to wear down U له کردن فرونشاندن
slacks U شل کردن فرونشاندن
slackest U شل کردن فرونشاندن
slack U شل کردن فرونشاندن
sate U راضی کردن فرونشاندن
stifles U خاموش کردن فرونشاندن
stifled U خاموش کردن فرونشاندن
soften U شیرین کردن فرونشاندن
softened U شیرین کردن فرونشاندن
extinguishing U خفه کردن فرونشاندن
extinguishes U خفه کردن فرونشاندن
stifle U خاموش کردن فرونشاندن
put down U ذخیره کردن فرونشاندن
put-downs U ذخیره کردن فرونشاندن
put-down U ذخیره کردن فرونشاندن
softens U شیرین کردن فرونشاندن
extinguish U خفه کردن فرونشاندن
rolleron U کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
limitary U دارای قدرت محدود
semipermanent U دارای مدت محدود
one idead U دارای فکر محدود
small minded U دارای ذوق واستعداد محدود
schematize U بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
harnessed U تحت کنترل دراوردن
harness U تحت کنترل دراوردن
harnessing U تحت کنترل دراوردن
shapes U قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shape U قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
confining U محدود کردن منحصر کردن
confine U محدود کردن منحصر کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
restriction U محدود کردن
restrict U محدود کردن
qualify U محدود کردن
restrictions U محدود کردن
stints U محدود کردن
stint U محدود کردن
set out U محدود کردن
limit U محدود کردن
peg down U محدود کردن
containment U محدود کردن
straiten U محدود کردن
abound U محدود کردن
abounded U محدود کردن
abounding U محدود کردن
abounds U محدود کردن
delimitate U محدود کردن
restricts U محدود کردن
restricting U محدود کردن
qualifies U محدود کردن
compass U محدود کردن فهمیدن
narrowest U محدود باریک کردن
narrowed U محدود باریک کردن
narrower U محدود باریک کردن
narrow U محدود باریک کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
take over bid U پیشنهادخرید برای تحت کنترل دراوردن واحد تجارتی
narrow U محدود کردن کوته فکر
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
impaling U محدود کردن میله کشیدن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
impale U محدود کردن میله کشیدن
territorialization U محدود کردن بیک ناحیه
impaled U محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting U محدود کردن جریان شبکه
impales U محدود کردن میله کشیدن
narrowest U محدود کردن کوته فکر
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
narrower U محدود کردن کوته فکر
limitation clause U شرط محدود کردن مسئوولیت
narrowed U محدود کردن کوته فکر
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
inspect U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
grated U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
threads U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
militarize U جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
edge U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
edges U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
to put to proof U ازمایش کردن دراوردن
keck U صدای قی کردن دراوردن
wear out U از پا دراوردن ومطیع کردن
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
regulates U میزان کردن کنترل کردن
regulated U میزان کردن کنترل کردن
regulate U میزان کردن کنترل کردن
governed U معیف کردن کنترل کردن
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
governs U معیف کردن کنترل کردن
regulating U میزان کردن کنترل کردن
controls U کنترل کردن مهار کردن
controlling U کنترل کردن مهار کردن
control U کنترل کردن مهار کردن
govern U معیف کردن کنترل کردن
qualify U منظم کردن کنترل کردن
inflaming U دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortifies U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fortifying U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
inflame U دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames U دارای اماس کردن ملتهب کردن
catalyze U دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
fortify U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
to turn up U رد کردن از خاک دراوردن امدن
to turn over U واژگون کردن کارکردن دراوردن
belied U دروغ دراوردن خیانت کردن
hook U بشکل قلاب دراوردن کج کردن
erupts U فوران کردن جوش دراوردن
belie U دروغ دراوردن خیانت کردن
erupting U فوران کردن جوش دراوردن
hooks U بشکل قلاب دراوردن کج کردن
erupted U فوران کردن جوش دراوردن
erupt U فوران کردن جوش دراوردن
to pay out U تنبیه کردن تلافی دراوردن
belies U دروغ دراوردن خیانت کردن
belying U دروغ دراوردن خیانت کردن
un arth U ا زخاک دراوردن افتابی کردن
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
married under a contract unlimited perio U به حباله نکاح دراوردن عقد کردن
unionised U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshing U از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
slots U شیار دراوردن رنده کردن چاک
threshes U از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh U از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
cake U قالب کردن بشکل کیک دراوردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
sheave U دسته کردن بصورت بافه دراوردن
unionized U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshed U از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
unionization U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
triangulate U سه گوش کردن بصورت مثلث دراوردن
slot U شیار دراوردن رنده کردن چاک
unionising U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
slotting U شیار دراوردن رنده کردن چاک
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
evisceration U عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
metres U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
check-up U کنترل کردن
bridled U کنترل کردن
bridles U کنترل کردن
get along <idiom> U کنترل کردن
controlling U کنترل کردن
controls U کنترل کردن
control U کنترل کردن
bridling U کنترل کردن
bridle U کنترل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com