English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
parochial U ناحیهای محدود
wraparound U توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
limited access U دراری محدودیت مدارک محدود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
autonomy U استقلال محلی محدود
provincialism U عقایدوافکار محدود محلی
bounds U محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
cycle time U مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
tine U دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
horizons U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
productive U مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
interlude U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
individualism U فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
basics U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
funeral home U محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
hooks U کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hook U کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
interestedly U با دلبستگی
languidinterest U دلبستگی کم
interests U دلبستگی
interest U دلبستگی
interestedness U دلبستگی
attachment U دلبستگی
local procurement U تدارک محلی فراورده محلی
localism U ایین محلی علاقه محلی
civism U دلبستگی به میهن
profound interest U دلبستگی زیاد
fixation U دلبستگی زیاد
fixations U دلبستگی زیاد
attachment U حکم دلبستگی
devotion to music U دلبستگی به موسیقی
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
particularism U دلبستگی بمرام خاصی
religionism U دلبستگی زیادبه دینداری
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
rubrician U کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
(no) skin off one's nose <idiom> U دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
exteriority U حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
humanism U دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
outwardness U کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
scripturalism U اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
local posts U پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
regional U ناحیهای
zonular U ناحیهای
zonal U ناحیهای
regionally U ناحیهای
area graph U نمودار ناحیهای
zonal U مداری ناحیهای
regional development U توسعه ناحیهای
zonary U مداری ناحیهای
zones U ناحیهای شدن
selective quenching U سردکنندگی ناحیهای
zone U ناحیهای شدن
regional gap U شکاف ناحیهای
area search U جستجوی ناحیهای
communal relationship U روابط ناحیهای
suburban or local railway U راه اهن ناحیهای
patagonia U ناحیهای درجنوب ارژانتین وشیلی
territoriality U ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
conventions U باره مسائل حزبی ناحیهای
piedmont U ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
chemosphere U ناحیهای در قسمتهای فوقانی اتمسفر
territorialism U ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
convention U باره مسائل حزبی ناحیهای
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
line of engagement U ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
chorographic U وابسته بنقشه برداری جغرافیایی از ناحیهای
stratosphere U ناحیهای یا لایهای دراتمسفربین تروپوپوز و استراتوپوز
chorography U نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیهای
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
inversions U ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
inversion U ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
clippings U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clips U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clipped U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
regional agency U موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
zone of rock fracture U ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
exclave U ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
image U ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
images U ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
bit map U ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
clip U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
restriction U محدودیت
limitations U محدودیت
restraint U محدودیت
restraints U محدودیت
narrowness U محدودیت
limitation U محدودیت
circumscription U محدودیت
finiteness U محدودیت
constraint U محدودیت
constraints U محدودیت ها
incomprehensiveness U محدودیت
finitude U محدودیت
restrictions U محدودیت
fairground U ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
fairgrounds U ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
triangulation U تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
restraint of trade U محدودیت تجارت
restriction of imports U محدودیت واردات
import restriction U محدودیت واردات
restrictions U منع محدودیت
restriction U منع محدودیت
restriction of range U محدودیت دامنه
exclusiveness U محدودیت انحصار
restrictionism U سیاست محدودیت
exchange restricition U محدودیت ارزی
fire restriction U محدودیت اتش
free play U بدون محدودیت
exchange restriction U محدودیت ارزی
economic stringency U محدودیت اقتصادی
time bar U محدودیت زمانی
compute bound U محدودیت محاسباتی
tie up <idiom> U محدودیت استفاده
time limit U محدودیت زمانی
monetary deflation U محدودیت پولی
limitation period U دوره محدودیت
budget constraint U محدودیت بودجه
capital constraint U محدودیت سرمایه
appropriation limitation U محدودیت بودجه
constraint of supply U محدودیت امادی
in line <idiom> U با محدودیت متداول
age limit U محدودیت سنی
freely U بدون محدودیت
time limits U محدودیت زمانی
trade restriction U محدودیت تجاری
economic constraint U محدودیت اقتصادی
limitable U محدودیت پذیر
monopoly restriction U محدودیت انحصاری
budget constaint U محدودیت بودجهای
monetary restriction U محدودیت پولی
wage constraint U محدودیت دستمزد
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
appropriation limitation U محدودیت تخصیص اعتبار
exclusion U محدودیت در دستیابی به سیستم
import quotas U محدودیت کمی واردات
parochialism U محدودیت در افکار وعقایدمحلی
modular constraint U محدودیت در جابجایی تصاویر
in restraint of trade U تحت محدودیت تجارتی
airspace restricted area U منطقه محدودیت پرواز
reunionism U دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
infarct U ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
notional U فکری
incogitancy U بی فکری
cerebral U فکری
inconsiderateness U بی فکری
intellectuals U فکری
mental U فکری
intellectual U فکری
incogitance U بی فکری
braininess U فکری
excogitative U فکری
irreflection U بی فکری
reflectional U فکری
conceptual U فکری
frees U کمی محدودیت نوع اسلحه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com