Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
an a calculator
U
محاسب دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
calculator
U
محاسب
calculators
U
محاسب
calculators
U
حسابگر محاسب
calculator
U
حسابگر محاسب
range keeper
U
محاسب توپ
structural engineering
U
مهندسی محاسب
computing sight
U
دوربین محاسب
range keeper
U
محاسب مسافت توپ
prediction mechanism
U
دستگاه محاسب تیر
predictor
U
دستگاه محاسب تیر
computing gunsight
U
دوربین محاسب توپ
computing gunsight
U
دوربین محاسب عناصر تیر
predictor
U
دستگاه محاسب زمان انفجار
prediction mechanism
U
دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
arithmatic unit
U
قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
analytical engine
U
ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
particular redemption
U
دقیق
wistful
U
دقیق
exact solution
U
حل دقیق
literal
U
دقیق
astute
U
دقیق
stringent
U
دقیق
stringently
U
دقیق
punctual
U
دقیق
exacts
U
دقیق
exacted
U
دقیق
exact
U
دقیق
scholastical
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
advertent
U
دقیق
accurate
U
دقیق
precision
U
دقیق
tenty
U
دقیق
intent
U
دقیق
subtil
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
exquisite
U
دقیق
arm of precision
U
اسلحه دقیق
queazy
U
زیاد دقیق
particularization
U
شرح دقیق
detailed analysis
U
بررسی دقیق
instruments
U
الات دقیق
precision tools
U
الات دقیق
queasy
U
زیاد دقیق
pernickety
U
کاربسیار دقیق
scrutiny
U
بررسی دقیق
precise
U
دقیق کردن
fine adjustment
U
تنظیم دقیق
precise
U
خیلی دقیق
strictly speaking
U
دقیق شویم
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
precise
U
صریح دقیق
pryingly
U
با نگاه دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
precision balance
U
ترازوی دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
watchfulness
U
دقیق هشیاری
precision tool
U
ابزار دقیق
precisionist
U
بسیار دقیق
perpend
U
دقیق بودن
going-over
U
بررسی دقیق
persnickety
U
کاربسیار دقیق
in-depth
U
دقیق و عمیق
precisian
U
خیلی دقیق
exact location
U
محل دقیق
goings-over
U
بررسی دقیق
fine setting
U
تنظیم دقیق
fine spun
U
دقیق خیالی
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
precision measurment
U
سنجش دقیق
micro pressure gage
U
فشارسنج دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
thorough paced
U
دقیق گام
thoroughgoing
U
بسیار دقیق
soundest
U
بی خطر دقیق
sounds
U
بی خطر دقیق
controlling
U
توپزن دقیق
subtler
U
دقیق لطیف
instrument
U
الات دقیق
punctual
U
باذکرجزئیات دقیق
controls
U
توپزن دقیق
watchful
U
بی خواب دقیق
correct
U
دقیق یا درست
correcting
U
دقیق یا درست
subtle
U
دقیق لطیف
control
U
توپزن دقیق
imprecise
U
غیر دقیق
sounded
U
بی خطر دقیق
sets
U
لجوج دقیق
subtlest
U
دقیق لطیف
sound
U
بی خطر دقیق
set
U
لجوج دقیق
setting up
U
لجوج دقیق
tenuous
U
لطیف دقیق
corrects
U
دقیق یا درست
mind one's P's and Q's
<idiom>
U
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision
U
اندازه گیری دقیق
facsimiles
U
کپی دقیق از یک متن
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
pin point
U
تعیین دقیق نقاط
pick someone's brains
<idiom>
U
اطلاعات دقیق به کسی
precision
U
بسیار دقیق بودن
off base
<idiom>
U
غیر دقیق ،نادرست
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
measuring magnifier
U
مسافت یاب دقیق
inspecting
U
ازمایش دقیق بازبینی
precision adjustment
U
تنظیم تیر دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق تیر
tenderest
U
دقیق ترد ونازک
tendered
U
دقیق ترد ونازک
tender
U
دقیق ترد ونازک
zero
U
تنظیم دقیق دستگاه
zeroes
U
تنظیم دقیق دستگاه
zeros
U
تنظیم دقیق دستگاه
precision bore
U
سوراخ کردن دقیق
precision measuring equipment
U
تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe
U
ماشین تراش دقیق
precision engineering
U
تکنیک ابزار دقیق
precision engineering
U
مهندسی ابزار دقیق
precision drill
U
مته کردن دقیق
precision casting
U
ریخته گری دقیق
astringent
U
سخت گیر دقیق
tendering
U
دقیق ترد ونازک
inspected
U
ازمایش دقیق بازبینی
stickler
U
سمج خیلی دقیق
sticklers
U
سمج خیلی دقیق
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
meticulous
U
خیلی دقیق وسواسی
calibration
U
تنظیم الات دقیق
mirrors
U
ایجاد کپی دقیق
mirrored
U
ایجاد کپی دقیق
inspects
U
ازمایش دقیق بازبینی
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
mirror
U
ایجاد کپی دقیق
chronometer
U
ساعت شمار دقیق
scrupulously
<adv.>
U
خیلی دقیق وسواسی
fine tuning
U
میزان سازی دقیق
facsimile
U
کپی دقیق از یک متن
fine sight
U
تنظیم خط نشانه دقیق
particular
U
دقیق نکته بین
inspect
U
ازمایش دقیق بازبینی
probity
U
پیروی دقیق از اصول
edge sharpening
U
دقیق کردن لبه
fine turning
U
میزان سازی دقیق
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
approximated
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
images
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilize
U
دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization
U
ملایمت دقیق و لطیف سازی
approximates
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle
U
پاس دقیق از بین مدافعان
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
attenuating
U
تقلیل دادن دقیق شدن
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
pinpoint target
U
هدف دقیق تعیین شده
attenuates
U
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
U
تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
image
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuate
U
تقلیل دادن دقیق شدن
accuracy
U
تعریف دقیق تر خواهد بود
fine sight
U
تنظیم دقیق زاویه توپ
theodolites
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
an i calculation
U
حساب نادرست یا غیر دقیق
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
he was p in his promises
U
درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronomes
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian
U
شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat
U
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification
U
مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale
U
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming
U
شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervises
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
glideslope
U
شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com