Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reallocation
U
مجددا واگذار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
restates
U
مجددا بیان کردن
re claim
U
مجددا ادعا کردن
restated
U
مجددا بیان کردن
restating
U
مجددا بیان کردن
restate
U
مجددا بیان کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
retool
U
مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsidering
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
U
مجددا درامری مطالعه کردن
spruce up
<idiom>
U
مجددا آراستن ،تمیز کردن
to cross-check the result with a calculator
U
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
cede
U
واگذار کردن
ceding
U
واگذار کردن
cedes
U
واگذار کردن
surrender
U
واگذار کردن
assigning
U
واگذار کردن
give
U
واگذار کردن
released
U
واگذار کردن
release
U
واگذار کردن
authorisations
U
واگذار کردن
remise
U
واگذار کردن
assign
U
واگذار کردن
assignments
U
واگذار کردن
to turn over
U
واگذار کردن
assignment
U
واگذار کردن
assigns
U
واگذار کردن
authorization
U
واگذار کردن
conceding
U
واگذار کردن
concedes
U
واگذار کردن
conceded
U
واگذار کردن
allocation
U
واگذار کردن
abdicated
U
واگذار کردن
abdicate
U
واگذار کردن
abdicates
U
واگذار کردن
abdicating
U
واگذار کردن
demise
U
واگذار کردن
to make over
U
واگذار کردن
surrenders
U
واگذار کردن
entrust
U
واگذار کردن
entrusting
U
واگذار کردن
surrendered
U
واگذار کردن
entrusts
U
واگذار کردن
giving
U
واگذار کردن
gives
U
واگذار کردن
concede
U
واگذار کردن
assigned
U
واگذار کردن
allocations
U
واگذار کردن
releases
U
واگذار کردن
infeoff
U
واگذار کردن
relegate
U
واگذار کردن
relegates
U
واگذار کردن
to deliver over
U
واگذار کردن
transfer
U
واگذار کردن
transfers
U
واگذار کردن
relegating
U
واگذار کردن
transferring
U
واگذار کردن
relegated
U
واگذار کردن
recompile
U
کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
augmentation
U
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
bequeaths
U
بکسی واگذار کردن
bequeathing
U
بکسی واگذار کردن
award a contract
U
قراردادی را واگذار کردن
retrocede
U
دوباره واگذار کردن
jus disponendi
U
حق واگذار کردن اموال
bequeathed
U
بکسی واگذار کردن
bequeath
U
بکسی واگذار کردن
assignment of tasks
U
واگذار کردن وفایف
grants
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
deed
U
سند باقباله واگذار کردن
quitclaim
U
چشم پوشیدن از واگذار کردن
vest a property in someone
U
ملکی را به کسی واگذار کردن
to sell out
U
بدیگری واگذار کردن ورفتن
to bargain a way
U
درازای چیزی واگذار کردن
cession of territory
U
واگذار کردن اراضی مملکت
deeds
U
سند باقباله واگذار کردن
submit
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submitting
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to
U
جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
pick up
U
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal
U
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
entrusting
U
واگذار کردن تفویض کردن
entrust
U
واگذار کردن تفویض کردن
give over
U
ترک کردن واگذار کردن
entrusts
U
واگذار کردن تفویض کردن
de novo
U
مجددا
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
reprints
U
مجددا بطبع رساندن
reprinted
U
مجددا بطبع رساندن
realign
U
مجددا متحد شدن
realigned
U
مجددا متحد شدن
realigns
U
مجددا متحد شدن
realigning
U
مجددا متحد شدن
reprint
U
مجددا بطبع رساندن
reprinting
U
مجددا بطبع رساندن
redefinable
U
انچه مجددا قابل تعریف است
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
point
U
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
eerom
U
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
halted
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
ceded
U
واگذار شده
renunciant
U
واگذار کننده
assignor
U
واگذار کننده
transferred
U
واگذار شده
grantor
U
واگذار کننده
vested
U
واگذار شده
ceder
U
واگذار کننده
alienor
U
واگذار کننده
resuming
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reentry vehicle
U
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
reset
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resets
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
assigner
U
واگذار کننده انتقال دهنده
assignor
U
واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio
U
اوراق بهادار واگذار شده
delegatee
U
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
halt
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
task unit
U
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com