English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
candle ends U باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
cordon U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordons U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
uncaused U بدون علت معین
sin die U بدون تعیین روز معین
conation U کوشش بدون هدف معین
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
customs union U مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
retribution U کیفری مجازاتی
castigatory U تادیبی مجازاتی
pnitive U تادیبی مجازاتی
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
penal U وابسته به جزا وکیفر مجازاتی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
to be after somebody U پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی]
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
hearings U دادرسی
trials U دادرسی
hearing U دادرسی
legal procedure U دادرسی
trial U دادرسی
justiceship U دادرسی
justicing U دادرسی
litigation U دادرسی
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
re hearing U اعاده دادرسی
public trial U دادرسی علنی
with costs U با هزینه دادرسی
trial in presence of the parties U دادرسی حضوری
judgments U دادرسی فتوی
ex parte trial U دادرسی غیابی
military justice U دادرسی نظامی
civil litigation U دادرسی مدنی
costs U خسارت دادرسی
re trial U اعاده دادرسی
justiciable U قابل دادرسی
speedy trial U دادرسی فوری
summery proceedings U دادرسی اختصاری
judgement U دادرسی فتوی
stay of proceedings U توقیف دادرسی
judgment U داوری دادرسی
stay of proceedings U تعلیق دادرسی
judgement U دادرسی داوری
judgments U دادرسی داوری
costs of proceedings U هزینه دادرسی
procedure U ایین دادرسی
criminal proceedings U دادرسی جزائی
judgements U دادرسی فتوی
venue U محل دادرسی
venues U محل دادرسی
new trial U اعاده دادرسی
judgements U دادرسی داوری
hearing U استماع دادرسی
hearings U استماع دادرسی
costs U هزینه دادرسی
prosecution team U تیم دادرسی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
civil procedure U ایین دادرسی مدنی
law of procedure U قانون ائین دادرسی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
law of criminal procedure U ائین دادرسی کیفری
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
in camera proceedings U دادرسی غیر علنی
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
hearing incamera U دادرسی غیر علنی
code of procedure U قانون ایین دادرسی
law of civil procedure U ائین دادرسی مدنی
principle of criminal procedure U ایین دادرسی کیفری
principle of civil litigation U ایین دادرسی مدنی
security for cost U تامین هزینه دادرسی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
to delay the proceedings U به تأخیر انداختن دادرسی
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
civil procedure code U قانون ایین دادرسی مدنی
inquisitorial procedure U دادرسی با شکنجه و سخت گیری
mistrial U دادرسی پوچ وبی نتیجه
criminal proceedure code U قانون ایین دادرسی کیفری
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
oyez U اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
judge U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
legal aid U معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
accessory U معین
certain U معین
specifics U معین
specific U معین
ancillary U معین
given U معین
determinate U معین
fixed U معین
ledger U معین
regular U معین
settled U معین
rubicon U حد معین
indeterminate U نا معین
allying U معین
specified U معین
limiting U معین
adjutor U معین
precise U معین
definite U معین
ledgers U معین
auxiliary U معین
subsidiary U معین
auxiliaries U معین
subsidiaries U معین
ally U معین
accessorial U معین
adjutants U معین
regulars U معین
punctual U معین
adjutant U معین
public U مردم
folks U مردم
folk U مردم
peopling U مردم
peoples U مردم
peopled U مردم
people U مردم
the people U مردم
the deaf U مردم کر
population [pop.] U مردم
to hear a case U دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
statically determined U از نظراستاتیکی معین
thetical U مقرر معین
thetic U مقرر معین
the fullness of time U وقت معین
part performance U عقد معین
auxiliaries U امدادی معین
auxiliary U امدادی معین
regulars U معین مقرر
specifics U مخصوص معین
limit U معین کردن
rose bay U گل معین التجاری
specified time U وقت معین
rhomboidal U شبه معین
ledger card U کارت معین
linking verb U فعل معین
regular U معین مقرر
specific U مخصوص معین
settle U معین کردن
on a given day U در روزی معین
spanning U فاصله معین
spanned U فاصله معین
spanned U مدت معین
span U فاصله معین
span U مدت معین
destined U مقصد معین
allotted time U وقت معین
aoristic U غیر معین
assignable U معین مشخص
periodically U در فواصل معین
at a stated time U در وقت معین
designating U معین کردن
designate U معین کردن
allocating U معین کردن
allocates U معین کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com