English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
museum piece U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
grandparent U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam U مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
foremother U مادر مادر بزرگ
grandmother U مادر بزرگ
grandame U مادر بزرگ
grannies U مادر بزرگ
granny U مادر بزرگ
grandmothers U مادر بزرگ
grannie U مادر بزرگ
paternal grandmother U مادر بزرگ
grandma U مادر بزرگ
grandmas U مادر بزرگ
grand mother U مادر بزرگ
grans U مخفف مادر بزرگ
gran U مخفف مادر بزرگ
Grandmother is a dear old thing . U مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
silver cord U محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
to demean oneself U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
treats U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
to deport oneself U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
treat U رفتار کردن
demeans U رفتار کردن
cesarean U زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
big game U صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous U دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
distends U بزرگ کردن
dilating U بزرگ کردن
maximised U بزرگ کردن
aggrandise U بزرگ کردن
aggrandize U بزرگ کردن
zoomed U بزرگ کردن
zoom U بزرگ کردن
maximises U بزرگ کردن
grossing U بزرگ کردن
grossed U بزرگ کردن
grosser U بزرگ کردن
magnifying U بزرگ کردن
magnify U بزرگ کردن
enlarging U بزرگ کردن
grossest U بزرگ کردن
enlarges U بزرگ کردن
magnifies U بزرگ کردن
magnified U بزرگ کردن
enlarged U بزرگ کردن
grosses U بزرگ کردن
gross U بزرگ کردن
largen U بزرگ کردن
enlarge U بزرگ کردن
zooms U بزرگ کردن
heaved U بزرگ کردن
largen vi U بزرگ کردن
heave U بزرگ کردن
distend U بزرگ کردن
distending U بزرگ کردن
maximising U بزرگ کردن
maximizes U بزرگ کردن
maximized U بزرگ کردن
dilates U بزرگ کردن
dilate U بزرگ کردن
maximize U بزرگ کردن
bring up <idiom> U بزرگ کردن
maximizing U بزرگ کردن
aggrantizement U عمل بزرگ کردن
aggrandizement U عمل بزرگ کردن
nurture U غذا بزرگ کردن
nurturing U غذا بزرگ کردن
nurtures U غذا بزرگ کردن
nurtured U غذا بزرگ کردن
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
zooming U بزرگ و کوچک کردن تصویر
magnify U زیر ذربین بزرگ کردن
fills U اجرا کردن بزرگ شدن
magnifying U زیر ذربین بزرگ کردن
magnifies U زیر ذربین بزرگ کردن
loom U بزرگ جلوه کردن رفعت
looms U بزرگ جلوه کردن رفعت
zooms U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
loomed U بزرگ جلوه کردن رفعت
zoomed U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
looming U بزرگ جلوه کردن رفعت
magnified U زیر ذربین بزرگ کردن
zoom U بزرگ کردن یک ناحیه از متن
fill U اجرا کردن بزرگ شدن
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
fat bits U بزرگ کردن قسمتی از صفحه نمایش
hyperbolize U بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
zooming U بزرگ کردن یک ناحیه از متن یا گرافیک
scale U کار کردن با حجم کوچک یا بزرگ داده
port U بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
amplifies U بزرگ کردن مفصل کردن
amplify U بزرگ کردن مفصل کردن
to give prominence to U بزرگ کردن برجسته کردن
amplified U بزرگ کردن مفصل کردن
amplifying U بزرگ کردن مفصل کردن
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
mother U مادر
mothered U مادر
mamma U مادر
mothers U مادر
mums U مادر
mom U مادر
moms U مادر
mother liquor U مادر اب
mothering U مادر
mother in low U مادر زن
mother liquid U مادر اب
mum U مادر
mother in law U مادر زن
mother-in-law U مادر زن
mater U مادر
mama U مادر
mamas U مادر
mammas U مادر
stepmother U مادر
motherless U بی مادر
stepmothers U مادر
matricidal U مادر کش
matriarch U مادر
parenticide U مادر کش
matricide U مادر کش
matriarchs U مادر
mothers-in-law U مادر زن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com