English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
demeaned U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
demean U رفتار کردن
treat U رفتار کردن
demeans U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
treat U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
emcees U رئیس تشریفات کردن
emcee U رئیس تشریفات کردن
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
change horses in midstream <idiom> U وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
school mate U هم مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school U مدرسه
academy U مدرسه
academies U مدرسه
school fellow U هم مدرسه
schools U مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
school age U سن مدرسه
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
school U تحصیل در مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
schoolyard U محوطهی مدرسه
trade school U مدرسه حرفهای
school phobia U مدرسه هراسی
private schools U مدرسه ملی
satchels U کیف مدرسه
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
private school U مدرسه ملی
schoolyards U محوطهی مدرسه
prep U مدرسه مقدماتی
preliminary school U مدرسه ابتدائی
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitors U فراش مدرسه
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
technical school U مدرسه فنی
janitor U فراش مدرسه
school counselor U مشاور مدرسه
schoolwork U درس مدرسه
school truancy U مدرسه گریزی
schoolma'am U مدیره مدرسه
schoolmarm U مدیره مدرسه
trade schools U مدرسه حرفهای
head master U مدیر مدرسه
senior high school U مدرسه متوسطه
truancy U مدرسه گریزی
unschooled U مدرسه نرفته
summer schools U مدرسه تابستانی
grammar schools U مدرسه ابتدایی
school shooting U تیراندازی در مدرسه
grammar school U مدرسه ابتدایی
grade school U مدرسه ابتدایی
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
satchel U کیف مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
schooling U مدرسه رفتن
summer school U مدرسه تابستانی
schooltime U ساعات درس مدرسه
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
seminaries U مدرسه علوم دینی
seminary U مدرسه علوم دینی
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
technical college U مدرسه عالی فنی
technical colleges U مدرسه عالی فنی
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
theological school U مدرسه علوم دینی
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
The last school day. U آخرین روز مدرسه
junior college U مدرسه فوق دیپلم
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
the school is out U مدرسه تعطیل است
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
misconduct U رفتار بد
comportment U رفتار
deportment U رفتار
treatment U رفتار
bad conduct U سو رفتار
demeanour U رفتار
gest U رفتار
exploit U : رفتار
behaviour U رفتار
geste U رفتار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com