English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
document U متکی به مدرک کردن
documented U متکی به مدرک کردن
documenting U متکی به مدرک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
communization U متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
self sustaining U متکی به خود متکی به نیروی خود
record U مدرک ثبت کردن
record U مدرک ثبت کردن بایگانی کردن
Give the benefit of the doubt <idiom> U [باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
relier U متکی
pending U متکی
reposeful U متکی
hanger on U متکی بر
anaclitic U متکی به
reliant U متکی
self reliant U متکی بنفس
rests U متکی بودن به
lean U متکی شدن
leaned U متکی شدن
leans U متکی شدن
to throw oneself on U متکی شدن بر
self dependent U متکی بخود
rest U متکی بودن به
substantive U متکی بخود
memory dependent U متکی به حافظه
our U متکی یا مربوط بما
interdepend U بیکدیگر متکی بودن
interdependent U متکی یاموکول بیکدیگر
hangs U متکی شدن بر طرزاویختن
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
hang U متکی شدن بر طرزاویختن
self supporting country U کشور متکی به خود
funiculars U متکی برکشش طناب یا کابل
funicular U متکی برکشش طناب یا کابل
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
low-tech U وابسته به شرکتها و نظام های بازرگانی متکی به کم فنآوری
new marxism U مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
vouchers U مدرک
lead U مدرک
certificate [official document] U مدرک
grade U مدرک
mark U مدرک
reference [testimonial] U مدرک
evidence U مدرک
report U مدرک
documented U مدرک
documenting U مدرک
evidence U مدرک
deed U مدرک
leads U مدرک
adminicle U مدرک
proof U مدرک
written evidence U مدرک
clues U مدرک
attestation U مدرک
percipient U مدرک
clue U مدرک
proofs U مدرک
naked U بی مدرک
perceptive U مدرک
muniment U مدرک
voucher U مدرک
document U مدرک
deeds U مدرک
authentic document U مدرک اصلی
witnessing U شاهد مدرک
conclusive evidence U مدرک قاطع
evidence of the corpus U مدرک جرم
writing U مدرک [سند ]
certificate of capacity U مدرک شایستگی
physical record U مدرک مادی
logical record U مدرک منطقی
bachelor's degree U مدرک لیسانس
testimonies U تصدیق مدرک
witnesses U شاهد مدرک
end of record U انتهای مدرک
lost document U مدرک گم شده
endnote U پایان مدرک
document processing U پردازش مدرک
document format U فرمت مدرک
document format U قالب مدرک
testimony U تصدیق مدرک
proof U نشانه مدرک
label record U مدرک برچسب
witnessed U شاهد مدرک
witness U شاهد مدرک
record format U قالب مدرک
master document U مدرک اصلی
record U سابقه مدرک
record length U درازای مدرک
proofs U نشانه مدرک
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
documentation U مدرک یا مدارک اسناد
probation U ارائه مدرک ودلیل
announce U اشکارکردن مدرک دادن
certificate of achievement U مدرک تصدیق شایستگی
to produce testimony U مدرک ارائه دادن
probational U ارائه مدرک ودلیل
referring to a document U استناد به مدرک خاصی
certificate of achievement U مدرک ابراز لیاقت
prima facie evidence U مدرک به فاهر قاطع
certificate of capacity U مدرک ابراز لیاقت
secondhand evidence U مدرک دست دوم
reliance on a document U استناد به مدرک خاصی
vouchers U مدرک تضمین کننده
variable length record U مدرک با طول متغیر
deed of assignment U مدرک صلاحیت قانونی
trailer record U مدرک پشت بند
documentaries U مبنی بر مدرک یا سند
documentary U مبنی بر مدرک یا سند
voucher U مدرک تضمین کننده
record U مدرک کتبی سابقه
announced U اشکارکردن مدرک دادن
announces U اشکارکردن مدرک دادن
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
document base font U فونت پایه مدرک
fixed length record U مدرک با درازای ثابت
certificate for decoration U مدرک اعطای نشان
announcing U اشکارکردن مدرک دادن
record layout U طرح بندی مدرک
evidentiary U مبنی برمدرک مدرک دار
certificate of honorable service U مدرک تصدیق خدمت صادقانه
proof is the result of evidenc U دلیل نتیجه مدرک است
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
piece of writing U مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
authority U مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
aeronautical designation U کد تخصصی فضانوردی مدرک تخصصی هوانوردی
basic communication U گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
sites U مدرک بین ناشر نرم افزار و کاربر که به هر تعدادی کاربر در سایت امکان استفاده از نرم افزار میدهد
sited U مدرک بین ناشر نرم افزار و کاربر که به هر تعدادی کاربر در سایت امکان استفاده از نرم افزار میدهد
site U مدرک بین ناشر نرم افزار و کاربر که به هر تعدادی کاربر در سایت امکان استفاده از نرم افزار میدهد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com