English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communization U متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commonest U مشترک اشتراکی
commoners U مشترک اشتراکی
common U مشترک اشتراکی
communism U مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
documenting U متکی به مدرک کردن
document U متکی به مدرک کردن
documented U متکی به مدرک کردن
perquisites U عایدی اضافه برحقوق
toincrease any one's salary U برحقوق کسی افزودن
perquisite U عایدی اضافه برحقوق
collectivize U اشتراکی کردن
collectivization U اشتراکی کردن
communalize U اشتراکی کردن
communize U اشتراکی کردن
timeshare U اشتراکی کردن وقت
self sustaining U متکی به خود متکی به نیروی خود
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
joint venture U سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor U مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscriber U مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint U نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers U مشترک روزنامه وغیره مشترک
pooled U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
reliant U متکی
pending U متکی
hanger on U متکی بر
reposeful U متکی
relier U متکی
anaclitic U متکی به
lean U متکی شدن
rests U متکی بودن به
self dependent U متکی بخود
substantive U متکی بخود
to throw oneself on U متکی شدن بر
leaned U متکی شدن
leans U متکی شدن
memory dependent U متکی به حافظه
rest U متکی بودن به
self reliant U متکی بنفس
self supporting country U کشور متکی به خود
interdepend U بیکدیگر متکی بودن
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
interdependent U متکی یاموکول بیکدیگر
our U متکی یا مربوط بما
hangs U متکی شدن بر طرزاویختن
hang U متکی شدن بر طرزاویختن
funicular U متکی برکشش طناب یا کابل
funiculars U متکی برکشش طناب یا کابل
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
low-tech U وابسته به شرکتها و نظام های بازرگانی متکی به کم فنآوری
collective U اشتراکی
communal U اشتراکی
communally U اشتراکی
communalism U سیستم اشتراکی
joint ownership U مالکیت اشتراکی
collective U اشتراکی اجتماعی
shared file U فایل اشتراکی
communalist U اشتراکی گرای
shared resource U منطق اشتراکی
joint insurance U بیمه اشتراکی
pools U تصحیلات اشتراکی
communism U نظام اشتراکی
collectivism U نظام اشتراکی
collective farm U مزرعه اشتراکی
communism U اصول اشتراکی
timeshared U با وقت اشتراکی
socialism U نظام اشتراکی
common library U کتابخانه اشتراکی
pool U تصحیلات اشتراکی
cotenancy U اجاره اشتراکی
pooled U تصحیلات اشتراکی
long-house U مسکن اشتراکی
new marxism U مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
kibbutzim U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutz U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzes U مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
collectivity U مالکیت اشتراکی جمع
communist U طرفدار مرام اشتراکی
communists U طرفدار مرام اشتراکی
leninism U عقاید اشتراکی لنین
communists U دارای مرام اشتراکی
common storage area U ناحیه اشتراکی انباره
communism U مرام اشتراکی کمونیسم
communist U دارای مرام اشتراکی
cenobitism U زندگی اشتراکی درخانقاه
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
phalanstery U جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
coenobite U راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
departmental LAN U چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
permission U اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
scheduling U روش کار که به چندین کاربر امکان استفاده اشتراکی ازCPU میدهد
shares U پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share U پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
shared U پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
joint U بند بند کردن مساعی مشترک
scheduler U برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
System Monitor U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
faxes U کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
fax U کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
faxing U کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
faxed U کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
commoners U مشترک
held in common U مشترک
party lines U خط مشترک
subscribers U مشترک
conjoint U مشترک
subscriber U مشترک
joint U مشترک
participants U مشترک
common U مشترک
party line U خط مشترک
commonest U مشترک
senses U حس مشترک
intercommon U حق مشترک
common user U مشترک
subscriber's line U خط مشترک
commonalities U مشترک
commonality U مشترک
sense U حس مشترک
sensed U حس مشترک
participant U مشترک
joint command U یکان مشترک
joint declaration U بیانیه مشترک
party wall U دیوار مشترک
telephone subscriber U مشترک تلفنی
intersection U فصل مشترک
joint demand U تقاضای مشترک
intercommunion U ارتباط مشترک
condominiums U مالکیت مشترک
condominiums U حکومت مشترک
joint account U حساب مشترک
common fraction U مخرج مشترک
joint adventure U تجارت مشترک
condominiums U تسلط مشترک
meant U میان مشترک
joint command U فرماندهی مشترک
interrelation U مناسبات مشترک
joint committee U کمیسیون مشترک
joint costs U هزینههای مشترک
condominiums U حاکمیت مشترک
intercommunion U اقدام مشترک
joint U مشترک الحاقی
intersections U فصل مشترک
joint costs U هزینه مشترک
joint U ستاد مشترک
party walls U دیوار مشترک
joint products U محصولات مشترک
party lines U مرز مشترک
commonwealth U مشترک المنافع
commonwealths U مشترک المنافع
joint resolution U تصمیم مشترک
condominium U حکومت مشترک
joint services U خدمات مشترک
joint supply U عرضه مشترک
factors U عامل مشترک
factor U عامل مشترک
condominium U مالکیت مشترک
joint stock U سرمایه مشترک
joint staff U ستاد مشترک
insurance certificate U بیمه مشترک
synergy U عمل مشترک
joint exercise U تمرین مشترک
joint exercise U مانور مشترک
condominium U تسلط مشترک
joint force U نیروی مشترک
tenancy in common U استیجار مشترک
joint ownership U مالکیت مشترک
Common Market U بازار مشترک
party parpet U جانپناه مشترک
condominium U حاکمیت مشترک
party line U مرز مشترک
trunk circuit U معبر مشترک
joint shares U سهام مشترک
joint zone U منطقه مشترک
subscriber's station U مرکز مشترک
common wealth U مشترک المنافع
common wall U دیوار مشترک
common trait U ویژگی مشترک
common storage U حافظه مشترک
common multiple U مضرب مشترک
common language U زبان مشترک
mutual responsibility U مسئوولیت مشترک
cooperation U همکاری مشترک
common gender U جنس مشترک
common fronties U مرز مشترک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com