English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fielding U متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drag U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
dragged U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
coroutine U بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
halt U متوقف کردن
put under the ban U متوقف کردن
halts U متوقف کردن
halted U متوقف کردن
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stopping U متوقف کردن ایستگاه
stops U متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill U ترافیک را متوقف کردن
stopping the work U متوقف کردن کار
stop U متوقف کردن ایستگاه
gravel U شن دار متوقف کردن
stopped U متوقف کردن ایستگاه
cascade control U چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
pull over <idiom> U متوقف کردن ماشین گوشه جاده
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout U تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest <idiom> U رها کردن ،متوقف کردن
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
banana blade U چوب هاکی
sextets U تیم هاکی
sextet U تیم هاکی
field hockey U زمین هاکی
sixes U تیم هاکی
six U تیم هاکی
iceman U هاکی باز
skates U هاکی روی یخ
skate U هاکی روی یخ
blue line U خط دفاعی هاکی
skated U هاکی روی یخ
hockey U هاکی روی یخ
ice hockey U هاکی روی یخ
stanza U بخشی ازبازی هاکی
stick U چوب بازی هاکی
hurler U بازیگر هاکی ایرلندی
stanzas U بخشی ازبازی هاکی
field hokey U هاکی روی چمن
shinney U چوب بازی هاکی
bandi U نوعی هاکی روی یخ
speed a way U نوعی بازی شبیه هاکی
endboards U دیوارههای اخر زمین هاکی
avco cup U جام جهانی انجمن هاکی
stickboy U متصدی نگهداری چوبهای هاکی
stickhandler U شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
elevens U تیم 11 نفره هاکی روی چمن
floor hockey U هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
eleven U تیم 11 نفره هاکی روی چمن
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
stickside U سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
spearing U ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
spears U ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
hurling U نوعی هاکی یا لاکراس بین دوتیم 51 نفره
speared U ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
spear U ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
shinny U نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic U مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tasks U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
street hockey U نوعی هاکی در زمین یا کوچه بدون کفش اسکیت
apt U زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel U صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor U پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
loops U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
radio control U کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control U کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
rolleron U کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
end zone U منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
flexible U کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
broomball U نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
fire control U کنترل کردن اتش کنترل اتش
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
assist U بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisted U بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
assisting U بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assists U بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
check-up U کنترل کردن
check-ups U کنترل کردن
controls U کنترل کردن
get along <idiom> U کنترل کردن
control U کنترل کردن
bridle U کنترل کردن
bridled U کنترل کردن
bridles U کنترل کردن
bridling U کنترل کردن
controlling U کنترل کردن
inspected U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspect U جستجو کردن بررسی کردن کنترل
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
controlling U کنترل کردن فرمان
controls U کنترل کردن فرمان
damage control U کنترل کردن خسارات
control U کنترل کردن فرمان
ctrl U کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
airspace control U کنترل کردن فضای هوایی
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
control sheet U صفحه کنترل چارت کنترل
control statement U حکم کنترل دستور کنترل
insolvent U متوقف
halt U متوقف
abeyant U متوقف
abeyant abeyance U متوقف
crashing U متوقف
crash U متوقف
halts U متوقف
crashed U متوقف
crashes U متوقف
crashingly U متوقف
halted U متوقف
dead in the water U متوقف در اب
installed U متوقف
block plot U صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
come to a stand U متوقف شدن
holding attack U تک متوقف کننده
pull-in U متوقف شدن
stoppers U متوقف کننده
stand fast U متوقف شدن
stops U متوقف کننده
pull-ins U متوقف شدن
to come to a stand U متوقف شدن
fetch up U متوقف شدن
lay off U متوقف ساختن
halt U متوقف شدن
pull in U متوقف شدن
stopped U متوقف کننده
throwbacks U متوقف سازی
halted U متوقف شدن
stopple U متوقف کننده
throwback U متوقف سازی
hold on <idiom> U متوقف شدن
halts U متوقف شدن
to put to a pause U متوقف ساختن
slap down U متوقف ساختن
pt down U متوقف ساختن
stopper U متوقف کننده
let up <idiom> U کم کم متوقف شدن
dead in the water U متوقف در دریا
suppressible U متوقف کردنی
stopping U متوقف کننده
stop U متوقف کننده
regulate U میزان کردن کنترل کردن
regulated U میزان کردن کنترل کردن
regulates U میزان کردن کنترل کردن
govern U معیف کردن کنترل کردن
controlling U کنترل کردن مهار کردن
regulating U میزان کردن کنترل کردن
governs U معیف کردن کنترل کردن
control U کنترل کردن مهار کردن
qualify U منظم کردن کنترل کردن
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
governed U معیف کردن کنترل کردن
controls U کنترل کردن مهار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com