English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
overhanging U متوجه
attentive U متوجه
heedful U متوجه
tenty U متوجه
regardful U متوجه
advertent U متوجه
on ones guard U متوجه
directs U متوجه ساختن
presentient U قبلا متوجه
lend U متوجه شدن
lend U متوجه کردن
finical U متوجه جزئیات
wistful U متوجه ارزومند
particular redemption U متوجه فقره
lends U متوجه کردن
lends U متوجه شدن
see through U متوجه شدن
see-through U متوجه شدن
Be carful . U متوجه باش
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
point U متوجه ساختن
direct U متوجه ساختن
tendentious U متمایل متوجه
to waken U متوجه کردن
directed U متوجه ساختن
theocentric U متوجه بخدا
earthbound U متوجه بسوی زمین
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
self centered U متوجه نفس خود
point U به سمت متوجه کردن
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
reentrant U متوجه بسمت داخل
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
to point to something U به چیزی متوجه کردن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
barratry U اشتباه
mistakes U اشتباه
fumbles U اشتباه
mistaking U اشتباه
snafu U اشتباه
discrepancy U اشتباه
overseen U در اشتباه
mix-ups U اشتباه
mix-up U اشتباه
mix up U اشتباه
trip U اشتباه
mistakenness U اشتباه
fault U اشتباه
mistake U اشتباه
fumble U اشتباه
tripped U اشتباه
wrong U اشتباه
wronging U اشتباه
to put one in the wrong U اشتباه
trips U اشتباه
fumbled U اشتباه
faults U اشتباه
faux pas U اشتباه
clanger U اشتباه
wrongs U اشتباه
goof U اشتباه
inerrant U بی اشتباه
faulted U اشتباه
jeofail U اشتباه
lap sus U اشتباه
goofs U اشتباه
errancy U اشتباه
in error <adj.> U اشتباه
false <adj.> U اشتباه
flounders U اشتباه
goofed U اشتباه
goofing U اشتباه
incorrectness U اشتباه
flounder U اشتباه
floundered U اشتباه
floundering U اشتباه
fallacies U اشتباه
fallacy U اشتباه
errors U اشتباه
error U اشتباه
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
mistakable U قابل اشتباه
parachronism U اشتباه تاریخی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
by accident <adv.> U بصورت اشتباه
inadvertently <adv.> U بصورت اشتباه
misstep U اشتباه درقضاوت
spuriously <adv.> U بصورت اشتباه
unintentionally <adv.> U بصورت اشتباه
malentendu U اشتباه فهمیدن
mistake of law U اشتباه حکمی
mistaken party U اشتباه کننده
misguidely U از روی اشتباه
miscue U اشتباه کردن
mils trip U اشتباه میلیمی
metachronism U اشتباه تاریخی
mistakenness U در اشتباه بودن
lapsus memoriac U اشتباه یا لغزش
lapsus linguac U اشتباه لپی
peccant U اشتباه کار
misplay U بازی اشتباه
probable error U اشتباه احتمالی
professional misconduct U اشتباه حرفهای
miswrite U اشتباه نوشتن
wrongly <adv.> U بطور اشتباه
falsely <adv.> U بصورت اشتباه
faultily <adv.> U بصورت اشتباه
incorrectly <adv.> U بصورت اشتباه
slip of the tongue <idiom> U اشتباه لپی
phonily <adv.> U بصورت اشتباه
wrongly <adv.> U بصورت اشتباه
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
phonily <adv.> U بطور اشتباه
incorrectly <adv.> U بطور اشتباه
faultily <adv.> U بطور اشتباه
unmistakable U خالی از اشتباه
typo U اشتباه تایپی
typing error U اشتباه تایپی
falsely <adv.> U بطور اشتباه
to goof up [American E] U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
unintentionally <adv.> U بطور اشتباه
spuriously <adv.> U بطور اشتباه
to make an error U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
by mistake <adv.> U بصورت اشتباه
by a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
systematic error U اشتباه سیستماتیک
syntax error U اشتباه ترکیبی
to put wise U از اشتباه دراوردن
to set U از اشتباه دراوردن
inadvertently <adv.> U بطور اشتباه
trip up <idiom> U اشتباه کردن
off the beam <idiom> U اشتباه ،خطا
by mistake <adv.> U بطور اشتباه
by a mistake <adv.> U بطور اشتباه
as a result of a mistake <adv.> U بطور اشتباه
by accident <adv.> U بطور اشتباه
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
you are mistaken U در اشتباه هستید
as a result of a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
fallible U اشتباه کننده
slip up U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
inaccuracy U خطا یا اشتباه
inaccuracy U اشتباه غلط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com