Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
alternate
U
متناوب کردن متناوب بودن
alternated
U
متناوب کردن متناوب بودن
alternates
U
متناوب کردن متناوب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
alternator
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
periodic stock check
U
کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
stroboscope
U
وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
intermissive
U
متناوب
altern
U
متناوب
interrupted
U
متناوب
periodic
U
متناوب
intremittent
U
متناوب
spotty
U
متناوب
alternating
U
متناوب
intermittent
U
متناوب
continual
U
متناوب
alternating arc
U
قوس متناوب
alternate track
U
شیار متناوب
peals
U
طنین متناوب
alternating copolymer
U
همبسپار متناوب
pealed
U
طنین متناوب
alternator
U
متناوب ساز
off and on
U
بطور متناوب
differential compaction
U
تراکم متناوب
periodic duty
U
کار متناوب
pealing
U
طنین متناوب
intermittent error
U
خطای متناوب
flow
U
حرکت متناوب
interchanges
U
متناوب ساختن
interchanged
U
متناوب ساختن
interchange
U
متناوب ساختن
alternate
U
تعویض متناوب
keying
U
قطع متناوب
alternated
U
تعویض متناوب
stagger
U
متناوب تردیدداشتن
staggering
U
متناوب تردیدداشتن
staggers
U
متناوب تردیدداشتن
alternates
U
تعویض متناوب
alternating current
U
جریان متناوب
AC
U
برق متناوب
intermittent current
U
جریان متناوب
interchanging
U
متناوب ساختن
intermittent reception
U
موجگیری متناوب
flows
U
حرکت متناوب
relief interval
U
استراحت متناوب
alternating quantity
U
کمیت متناوب
alternative reinforcement
U
تقویت متناوب
alternating stress
U
تنش متناوب
gating
U
قطع متناوب
fluctuating load
U
بار متناوب
spasmodic efforts
U
کوشش متناوب
interval exercises
U
تمرینهای متناوب
alternating field
U
میدان متناوب
alternative current
U
جریان متناوب
periodic
U
متناوب پریودیک
intermittently
U
بطور متناوب
intermitter
U
متناوب کننده
jerky
U
تشنجی متناوب
work interval
U
کار متناوب
flowed
U
حرکت متناوب
alternating perspective
U
نمای متناوب
alternators
U
متناوب ساز
peal
U
طنین متناوب
alternating load
U
بار متناوب
intermittent rain
بارش متناوب باران
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
industrial alternating current
U
جریان متناوب صنعتی
alternating current magnet
U
مغناطیس جریان متناوب
variation
U
نوسان متناوب پراکندگی
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
alternating stress test
U
ازمایش تنش متناوب
implusive discharge
U
تخلیه غیر متناوب
single phase alternating current
U
جریان متناوب یک فازه
magnitude of alternating current
U
دامنه جریان متناوب
rectification of an alternating current
U
یکسوکنندگی جریان متناوب
load reversal
U
دوره بارگذاری متناوب
diagonal flow compressor
U
کمپرسور با جریان متناوب
alternating current generator
U
مولد جریان متناوب
alternators
U
مولد جریان متناوب
reciprocating
U
دارای حرکت متناوب
alternating current instrument
U
سنجه جریان متناوب
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
alternating current motor
U
موتور جریان متناوب
intermittent rating
U
کار اسمی متناوب
alternator
U
دینام جریان متناوب
alternating current circuit
U
مدار جریان متناوب
alternators
U
دینام جریان متناوب
variations
U
نوسان متناوب پراکندگی
power of alternating current
U
توان جریان متناوب
alternator
U
مولد جریان متناوب
three phase alternating current
U
جریان متناوب سه فازه
forced alternating current
U
جریان متناوب فشرده
free alternating current
U
جریان متناوب هرز
alternating axis of symmerty
U
محور تقارن متناوب
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
welding altrnator
U
مولد جوش جریان متناوب
synchronous alternator
U
مولد جریان متناوب سنکرون
magneto bell
U
زنگ اخبار جریان متناوب
impedance
U
مقاومت جریان متناوب امپدانس
high frequency alternating current
U
جریان متناوب فرکانس بالا
cycle
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycled
U
بصورت متناوب فاهر شدن
multiphase alternating current
U
جریان متناوب چند فازه
cycles
U
بصورت متناوب فاهر شدن
symmetrical alternating quantity
U
کمیت متناوب متقارن نامتوازن
initial alternating short circuit curren
U
جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
alternator
U
دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
impedance
U
مقاومت صوری برق در برابرجریان متناوب
systaltic
U
منقبض ومنبسط شونده بصورت متناوب
torose
U
استوانهای شکل ودارای برجستگیهای متناوب
alternators
U
دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
clocks
U
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inter laminate
U
[در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
interlaminate
U
در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
clock
U
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inverter
U
وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
invisible
U
مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
capacitor start induction motor
U
موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
satelloid
U
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
orthoferrite
U
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
ups
U
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
heterodyne
U
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
all mains set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
two way alternate operation
U
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
latch hooks
U
طرح قفل قلاب شکل
[این طرح با لبه مثلثی شکل و یا مربع شکل بصورت ردیف های موازی و متناوب هم جهت، در حاشیه فرش های روستائی و ترکمنی بکار می رود.]
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard
U
بودن احتیاط کردن
to be on guard
U
بودن احتیاط کردن
jollify
U
کردن سرخوش بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
ranged
U
تغییر کردن یا متفاوت بودن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
minds
U
موافبت کردن ملتفت بودن
minding
U
موافبت کردن ملتفت بودن
contained
U
شامل بودن خودداری کردن
concerns
U
دلواپس کردن نگران بودن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
mind
U
موافبت کردن ملتفت بودن
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
benefiting
U
احسان کردن مفید بودن
benefited
U
احسان کردن مفید بودن
benefit
U
احسان کردن مفید بودن
gift of the gab
<idiom>
U
درصحبت کردن ماهر بودن
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
concern
U
دلواپس کردن نگران بودن
tallied
U
تطبیق کردن مطابق بودن
randan
U
سرخوش بودن نشاط کردن
tallies
U
تطبیق کردن مطابق بودن
have
U
مجبور بودن وادار کردن
to take notice
U
ملتفت بودن توجه کردن
tally
U
تطبیق کردن مطابق بودن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
having
U
مجبور بودن وادار کردن
espy
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
to take notice
U
اعتنا کردن بهوش بودن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
perpetrate
U
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated
U
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates
U
مرتکب کردن مقصر بودن
conflict
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
espying
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
contain
U
شامل بودن خودداری کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
look out
U
نگهبانی کردن موافب بودن
espies
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
perpetrating
U
مرتکب کردن مقصر بودن
espied
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
tallying
U
تطبیق کردن مطابق بودن
maintain
U
حمایت کردن از مدعی بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com