English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
focus U متمرکز ساختن
focused U متمرکز ساختن
focuses U متمرکز ساختن
focussed U متمرکز ساختن
focusses U متمرکز ساختن
focussing U متمرکز ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
centralized U متمرکز
concentrative U متمرکز
decentpalized U غیر متمرکز
centralised U متمرکز کردن
centralises U متمرکز کردن
center U متمرکز کردن
centralized system U نظام متمرکز
centralizer U متمرکز کننده
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
concenter U متمرکز کردن
center drill U مته متمرکز
concentrated load U بار متمرکز
centralized lubrication U روغنکاری متمرکز
localized capacity U فرفیت متمرکز
concentrator U متمرکز کننده
concentrator U متمرکز شونده
centralist socialism U سوسیالیسم متمرکز
centralising U متمرکز کردن
fixed fire U اتش متمرکز
concentrates U متمرکز کردن
concentrating U متمرکز کردن
localize U متمرکز کردن
localizing U متمرکز کردن
localizes U متمرکز کردن
intensive U پرقوت متمرکز
localising U متمرکز کردن
centralize U متمرکز کردن
centralizes U متمرکز کردن
centralizing U متمرکز کردن
localises U متمرکز کردن
concentrate U متمرکز کردن
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
decentralization U غیر متمرکز کردن
decentralization U غیر متمرکز سازی
center lathe U ماشین تراش متمرکز
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
focuses U متمرکز کردن توجه
center U متمرکز نقطه اتکاء
centralized network configuration U ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system U روغنکاری متمرکز فشاری
focusses U متمرکز کردن توجه
focussed U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
focalize U درکانون متمرکز کردن
focus U متمرکز کردن توجه
focussing U متمرکز کردن توجه
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
stigmatism U ننگ نور متمرکز در یک نقطه
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
hilar U متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
monroe effect U اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
distributes U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributing U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distribute U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
whitest U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whiter U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
centralized U امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
smart U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
fixate U محکم کردن متمرکز کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
concentrated fire U اتش متمرکز توده اتش
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
distributed processing system U سیستم پردازش توزیعی سیستم پردازش غیر متمرکز
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
client centered therapy U درمان متمرکز بر درمان جو
massed fire U اتش توده شده اتش متمرکز شده
manufacture U ساختن
pellet U حب ساختن
confect U ساختن
carbonize U کک ساختن
manufactured U ساختن
bulid U ساختن
fabrication U ساختن
produced U ساختن
mints U ساختن
fabricated U ساختن
fabricates U ساختن
fabricating U ساختن
unifying U تک ساختن
unify U تک ساختن
unifies U تک ساختن
invent U ساختن
minting U ساختن
produce U ساختن
idolised U بت ساختن
idolises U بت ساختن
idolising U بت ساختن
idolize U بت ساختن
idolized U بت ساختن
idolizes U بت ساختن
idolizing U بت ساختن
mint U ساختن
minted U ساختن
invented U ساختن
inventing U ساختن
compose U ساختن
makes U ساختن
make U ساختن
composes U ساختن
build U ساختن
buildings U ساختن
builds U ساختن
fashion U مد ساختن
fashioned U مد ساختن
fashioning U مد ساختن
fashions U مد ساختن
upgrade U ساختن
upgraded U ساختن
upgrades U ساختن
invents U ساختن
put up U ساختن
put-up U ساختن
creating U ساختن
creates U ساختن
create U ساختن
produces U ساختن
pills U حب ساختن
pill U حب ساختن
upgrading U ساختن
manufactures U ساختن
to go in with U ساختن با
remake U از نو ساختن
remakes U از نو ساختن
construct U ساختن
miscreate U بد ساختن
constructed U ساختن
constructing U ساختن
upbuild U ساختن
to get along U ساختن
generate U ساختن
generated U ساختن
generating U ساختن
set up U ساختن
to make a shift U ساختن
to make away U ساختن
to t. up U ساختن
constructs U ساختن
forborne U ساختن با
dree U ساختن با
bridges U پل ساختن
indite U ساختن
bridge U پل ساختن
generates U ساختن
bridged U پل ساختن
fabricate U ساختن
maximising U بیشینه ساختن
maximised U بیشینه ساختن
maximizes U بیشینه ساختن
wet U مرطوب ساختن
maximized U بیشینه ساختن
wets U مرطوب ساختن
maximises U بیشینه ساختن
wetted U مرطوب ساختن
wettest U مرطوب ساختن
maximize U بیشینه ساختن
vitiating U ناپاک ساختن
humidifies U مرطوب ساختن
humidify U مرطوب ساختن
humidifying U مرطوب ساختن
vitiate U معیوب ساختن
vitiate U ناپاک ساختن
vitiated U معیوب ساختن
vitiated U ناپاک ساختن
reconciles U راضی ساختن
vitiates U معیوب ساختن
play music U موسیقی ساختن
make music U موسیقی ساختن
vitiates U ناپاک ساختن
vitiating U معیوب ساختن
reconcile U راضی ساختن
maximizing U بیشینه ساختن
to rend laths U توفال ساختن
subverts U واژگون ساختن
subverting U واژگون ساختن
notifies U اگاه ساختن
subverted U واژگون ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com