Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
weld
U
متصل کردن جوش دادن جوش
welded
U
متصل کردن جوش دادن جوش
welds
U
متصل کردن جوش دادن جوش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
seam
U
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams
U
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
Other Matches
attaches
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
join
U
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joined
U
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joins
U
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
connects
U
متصل کردن
tie down
U
متصل کردن
colligate
U
متصل کردن
joins
U
متصل کردن
applying
U
متصل کردن
link
U
متصل کردن
adjoin
U
متصل کردن
pans
U
متصل کردن
pan-
U
متصل کردن
applies
U
متصل کردن
pan
U
متصل کردن
adjoins
U
متصل کردن
joggled
U
متصل کردن
joggle
U
متصل کردن
joined
U
متصل کردن
joggles
U
متصل کردن
adjoined
U
متصل کردن
joggling
U
متصل کردن
apply
U
متصل کردن
join
U
متصل کردن
connect
U
متصل کردن
pinned
U
متصل کردن به گیرافتادن
pin
U
متصل کردن به گیرافتادن
pinning
U
متصل کردن به گیرافتادن
splicing
U
باهم متصل کردن
tie in
<idiom>
U
به چیزدیگری متصل کردن
catenate
U
پیوستن متصل کردن
enjoins
U
بهم متصل کردن
splice
U
باهم متصل کردن
enjoining
U
بهم متصل کردن
spliced
U
باهم متصل کردن
enjoin
U
بهم متصل کردن
enjoined
U
بهم متصل کردن
splices
U
باهم متصل کردن
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
compacted
U
فشرده کردن بهم متصل کردن
compacting
U
فشرده کردن بهم متصل کردن
compacts
U
فشرده کردن بهم متصل کردن
compact
U
فشرده کردن بهم متصل کردن
dowel
U
بامیخ پرچ بهم متصل کردن
connection of loom pieces
U
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
to plug
U
متصل کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
bow line
U
نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
AUI connector
U
اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
PID
U
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
BNC connector
U
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
harnessed
U
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harness
U
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harnessing
U
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
linkage
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
chain
U
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chains
U
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
tie
U
متصل کردن مهار کردن مهار
ties
U
متصل کردن مهار کردن مهار
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
connected
U
متصل
conjunct
U
متصل
anchored
U
متصل به
joint
U
متصل
on line
U
متصل
contiguous
U
متصل
clung
U
متصل
continuous
U
متصل
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
feeds
U
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed
U
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
basifixed
U
متصل در پایه
interlocked
U
متصل شدن
interlocking
U
متصل شدن
splicer
U
متصل کننده
connective
U
متصل کننده
off line
U
غیر متصل
coherently
U
بطور متصل
fixed shell
U
گلوله متصل
connecting arrangement
U
ترتیب متصل
interlock
U
متصل شدن
connector
U
متصل کننده
coupler
U
متصل کننده
interlocks
U
متصل شدن
lacer
U
متصل کننده
cartridge
U
بخش متصل
cartridges
U
بخش متصل
engagedness
U
متصل بهم
ligature
U
دخشههای متصل
syndetic
U
متصل شده
male connector
U
متصل کننده نر
attachments
U
نمائات متصل
adjacent span
U
دهانه متصل
tying
U
متصل کننده
interurban
U
متصل بشهر ها
adjacent span
U
دهانه متصل
connectedly
U
بطور متصل
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
ballcock
U
سیفون و ابزار متصل به آن
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
ballcocks
U
سیفون و ابزار متصل به آن
kirkyard
U
گورستان متصل بکلیسا
connected load
U
بار خارجی متصل
parallelling
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
adjoins
U
افزودن متصل شدن
adjoined
U
افزودن متصل شدن
parallels
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
adjoin
U
افزودن متصل شدن
connected passes pawns
U
پیادههای رونده متصل
shafting
U
میله بهم متصل
connected load
U
بار متصل شده
parallelled
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleling
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
united pawns
U
پیادههای متصل شطرنج
chockablock
U
بهم متصل وپیوسته
corbel-course
U
زیر سری متصل
parallel
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
abutted
U
متصل بودن یاشدن
abuts
U
متصل بودن یاشدن
abut
U
متصل بودن یاشدن
paralleled
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
to be connected
U
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
concatenated data set
U
مجموعه داده ها متصل شده
connection
U
اتصال یا چیزی که متصل میشود
connexions
U
اتصال یا چیزی که متصل میشود
untapped
<adj.>
U
متصل نشده
[در وسط مدار]
gang hook
U
دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
catena
U
سریهای متصل شده concatenate
adnexa
U
قسمتهای متصل بهم زائده
ligature
U
دو یاچند حرف متصل بهم
united pressed pawns
U
پیادههای رونده متصل شطرنج
adjacent
U
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
continous
U
متصل متوالی بدون وقفه
interconnection
U
بخش ماده متصل به دو وسیله
grounded field
U
سیم پیچ متصل به زمین
directory
U
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories
U
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
vestries
U
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
vestry
U
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
gang hook
U
دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
camshafts
U
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
camshaft
U
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
forests
U
تعداد درختهای ساختار داده متصل
stemson
U
چوب منحنی شکل متصل بجلوکشتی
forest
U
تعداد درختهای ساختار داده متصل
universal joint
U
دو میله متصل بهم وفا دربچرخش
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
destinations
U
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
drain
U
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
bat weight
U
وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
plowhead
U
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
faceplate
U
صفحه فلزی یا چوبی متصل به چرخ تراش
draining
U
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
blade butt
U
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
destination
U
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
drained
U
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
stylolite
U
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
drains
U
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
OLE container object
U
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
ca
U
Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
backplane
U
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
associated document
U
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
associated file
U
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
daisy chain
U
خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
thoroughbrace
U
تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
meshing
U
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
interplane strut
U
پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
meshes
U
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
trailer camp
U
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
peripheral
U
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
mesh
U
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com