Perdic | متحد کردن پیوستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (32 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	consociate U	متحد کردن پیوستن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	accrete U	متحد کردن
	federating U	متحد کردن
	federate U	متحد کردن
	unifies U	متحد کردن
	federates U	متحد کردن
	unify U	متحد کردن
	unifying U	متحد کردن
	bands U	متحد کردن
	band U	متحد کردن
	allying U	متحد کردن
	ally U	متحد کردن
	unite U	متحد کردن
	unites U	متحد کردن
	uniting U	متحد کردن
	federated U	متحد کردن
	joined U	گراییدن متحد کردن
	league U	اتحاد متحد کردن
	leagues U	اتحاد متحد کردن
	joins U	گراییدن متحد کردن
	join U	گراییدن متحد کردن
	reassociate U	دوباره متحد کردن
	herds U	متحد کردن گروه
	herded U	متحد کردن گروه
	herd U	متحد کردن گروه
	herding U	متحد کردن گروه
	to unionise [British E] U	متحد کردن [مثال کارگران]
	to unionize [American E] U	متحد کردن [مثال کارگران]
	unionization U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	unionize U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	unionizes U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	unionising U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	league U	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
	unionized U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	unionises U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	leagues U	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
	unionizing U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	unionised U	متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
	rattening U	محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
	catenate U	پیوستن متصل کردن
	join U	شرکت کردن در پیوستن
	joins U	شرکت کردن در پیوستن
	assisting U	پیوستن به حمایت کردن از
	assists U	پیوستن به حمایت کردن از
	assist U	پیوستن به حمایت کردن از
	assisted U	پیوستن به حمایت کردن از
	joined U	شرکت کردن در پیوستن
	bind U	محصور کردن بهم پیوستن
	binds U	محصور کردن بهم پیوستن
	attachable U	قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
	unites U	متحد کردن ترکیب کردن
	unite U	متحد کردن ترکیب کردن
	uniting U	متحد کردن ترکیب کردن
	integration U	یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
	concrete U	: سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
	admix U	مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
	associate U	متحد
	federated U	متحد
	federal U	متحد
	federate U	متحد
	married U	متحد
	in league U	متحد
	associated U	متحد
	associates U	متحد
	ones U	متحد
	one U	متحد
	united U	متحد
	corporate U	متحد
	unified U	متحد
	conjunct U	متحد
	confederate U	متحد
	federating U	متحد
	allied U	متحد
	associating U	متحد
	federates U	متحد
	confederates U	متحد
	to make common cause U	متحد شدن
	running mates U	متحد انتخاباتی
	nexus U	گروه متحد
	concentric U	متحد المرکز
	running mate U	متحد انتخاباتی
	unitive U	متحد کننده
	bands U	متحد شدن
	uniform U	متحد الشکل
	realign U	متحد شدن
	realigned U	متحد شدن
	uniforms U	متحد الشکل
	band U	متحد شدن
	realigning U	متحد شدن
	unifier U	متحد کننده
	realigns U	متحد شدن
	unified U	متحد شده
	unified command U	فرماندهی متحد
	close-knit U	صمیمی و متحد
	feudist U	متحد دشمن
	veto U	حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
	vetoing U	حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
	vetoed U	حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
	vetoes U	حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
	realigns U	مجددا متحد شدن
	United Nations U	سازمان ملل متحد
	unified U	یکپارچه فرماندهی متحد
	united nations organization U	سازمان ملل متحد
	u.n. U	سازمان ملل متحد
	trigraph U	سه حرف متحد التلفظ
	charter of the united nations U	منشور ملل متحد
	realign U	مجددا متحد شدن
	federalization U	تشکیل کشورهای متحد
	realigned U	مجددا متحد شدن
	realigning U	مجددا متحد شدن
	federates U	تشکیل کشورهای متحد دادن
	federated U	تشکیل کشورهای متحد دادن
	federate U	تشکیل کشورهای متحد دادن
	federative U	مبنی بر سازمان کشورهای متحد
	federating U	تشکیل کشورهای متحد دادن
	federate U	متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
	security council U	شورای امنیت سازمان ملل متحد
	federating U	متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
	general assmbly of the united nations U	مجمع عمومی سازمان ملل متحد
	federates U	متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
	federated U	متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
	annulus U	فضای بین دوایر متحد المرکز
	annexing U	پیوستن
	connect U	پیوستن
	coalescence U	پیوستن
	anastomois U	به هم پیوستن
	affix U	پیوستن
	couple U	پیوستن
	attach U	پیوستن
	link up U	پیوستن
	link-up U	پیوستن
	link-ups U	پیوستن
	joins U	پیوستن
	affixed U	پیوستن
	affixes U	پیوستن
	affixing U	پیوستن
	link U	به هم پیوستن
	annexes U	پیوستن
	join up U	به هم پیوستن
	meet U	پیوستن
	sort U	پیوستن
	annex U	پیوستن
	meets U	پیوستن
	adjoins U	پیوستن
	connects U	پیوستن
	adjoined U	پیوستن
	to bring into contact U	پیوستن
	adjoin U	پیوستن
	sorted U	پیوستن
	conjoin U	پیوستن
	sorts U	پیوستن
	cemented U	پیوستن
	ally U	پیوستن
	attaching U	پیوستن
	interlocks U	پیوستن
	to make contact U	پیوستن
	joined U	پیوستن
	interlock U	پیوستن
	enlink U	پیوستن
	interlocked U	پیوستن
	attaches U	پیوستن
	to go in with U	پیوستن با
	cementing U	پیوستن
	couples U	پیوستن
	interlocking U	پیوستن
	coupled U	پیوستن
	allying U	پیوستن
	cement U	پیوستن
	join U	پیوستن
	cements U	پیوستن
	affiliate	پیوستن
	united nations high commissioner U	مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
	peace force U	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
	hominy grits U	ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
	interconnected U	بهم پیوستن
	pan U	بهم پیوستن
	rejoin U	دوباره پیوستن به
	clings U	چسبیدن پیوستن
	knit U	بهم پیوستن
	cling U	چسبیدن پیوستن
	anastomose U	بهم پیوستن
	patches U	بهم پیوستن
	admix U	بهم پیوستن
	pan- U	بهم پیوستن
	adequateness U	چسبیدن پیوستن
	interconnects U	بهم پیوستن
	interconnect U	بهم پیوستن
	rejoining U	دوباره پیوستن به
	rejoined U	دوباره پیوستن به
	pans U	بهم پیوستن
	rejoins U	دوباره پیوستن به
	knits U	بهم پیوستن
	patch U	بهم پیوستن
	knots U	بهم پیوستن
	seams U	بهم پیوستن
	binds U	بهم پیوستن
	link U	بهم پیوستن
	seam U	بهم پیوستن
	interlock U	بهم پیوستن
	glutinate U	بهم پیوستن
	reconstituting U	بهم پیوستن