Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
empiric
U
مبنی بر تجربه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
a posteriori
U
مبنی بر تجربه و مشاهده
Other Matches
immature
U
بی تجربه
inexperienced
U
بی تجربه
experiments
U
تجربه
experience
U
تجربه
green
U
بی تجربه
greenest
U
بی تجربه
experienced
U
با تجربه
unskillful
U
بی تجربه
the tule of thumb
U
تجربه
experiencing
U
تجربه
inexpert
U
بی تجربه
experiences
U
تجربه
beardless
U
بی تجربه
experimenting
U
تجربه
practice
U
تجربه
backgrounds
U
تجربه
half baked
U
بی تجربه
naive
U
بی تجربه
unskilled
U
بی تجربه
background
U
تجربه
naif
U
بی تجربه
raw
U
بی تجربه
unskilled
<adj.>
U
کم تجربه
experimented
U
تجربه
experiment
U
تجربه
based on
U
مبنی بر
nonary
U
مبنی بر عد د نه
bassedon or basedupon
U
مبنی بر
denoting
U
مبنی بر
based
U
مبنی
expressive of
U
مبنی بر
reposing upon
U
مبنی بر
to bring to the proof
U
به تجربه رساندن
immediate experience
U
تجربه بیواسطه
experientially
U
ازروی تجربه
have been around
<idiom>
U
تجربه داشتن
traumatic experience
U
تجربه اسیب زا
to put to proof
U
به تجربه رساندن
empircism
U
تجربه گرایی
ah ah ecperience
U
تجربه اهان
aha experience
U
تجربه اهان
reenactment
U
بازافرینی تجربه
driving experience
U
تجربه رانندگی
gremie
U
بی تجربه و ناشی
scientific experiment
U
تجربه علمی
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
shorthorn
U
ادم بی تجربه
gunshy
U
ترسو بی تجربه
he knows a thing or two
U
بی تجربه نیست
experimentalist
U
اهل تجربه
aposteriori
U
موخر بر تجربه
apriori
U
مقدم بر تجربه
empiricism
U
تجربه گرائی
veteran
U
بازیگر با تجربه
as green as grass
<idiom>
U
کم تجربه و ناشی
empiricism
U
اصالت تجربه
sour dough
U
[مکتشف با تجربه]
experiencing
U
تجربه ازمایش
veterans
U
بازیگر با تجربه
without experience
U
بی تجربه ناازموده
experiences
U
تجربه ازمایش
experience
U
تجربه ازمایش
dualistic
U
مبنی برخداشناس
condolatory
U
مبنی برهمدردی
euphuistic
U
مبنی برتصنع
equivocatory
U
مبنی برایهام
revocatory
U
مبنی بر فسخ
deprecative
U
مبنی بربیمیلی
selectively
U
مبنی بر انتخاب
selective
U
مبنی بر انتخاب
purposive
U
مبنی برمنظور
paraphrastic
U
مبنی برتفسیر
misogynic
U
مبنی بربیزاری از زن
octonal
U
مبنی برهشت
mediatorial
U
مبنی بر میانجیگری
matricidal
U
مبنی بر مادرکشی
irreverential
U
مبنی بر بی حرمتی
inversive
U
مبنی بر قلب
polytheeistic
U
مبنی بر شرک
impostrous
U
مبنی بر شیادی
polytheistic
U
مبنی بر شرک
investigative
U
مبنی بر رسیدگی
heretical
U
مبنی برفساد
geomantic
U
مبنی بر رمل
fratricidal
U
مبنی بربرادرکشی
monometallic
U
مبنی بر یک فلز
visitorial
U
مبنی بر سرکشی
suppositional
U
مبنی بر فرض
egotistic
U
مبنی بر خودپسندی
theorematic
U
مبنی بر قاعده
licentious
U
مبنی بر هرزگی
ill-advised
U
مبنی بر بی اطلاعی
ill advised
U
مبنی بر بی اطلاعی
prophetic
U
مبنی بر پیشگویی
abstentious
U
مبنی برپرهیزکاری
to the effect that
U
مبنی براینکه
usurious
U
مبنی بررباخواری
observational
U
مبنی بر مشاهده
octonary
U
مبنی برهشت
sophistic
U
مبنی بر مغالطه
causal
U
مبنی بر سبب
castigatory
U
مبنی برتنبیه
relive
U
دوباره تجربه کردن
callow
U
شخص بی تجربه وناشی
She is experienced nurse.
U
پرستار پر تجربه ای است
reliving
U
دوباره تجربه کردن
relives
U
دوباره تجربه کردن
experience
U
تجربه کردن کشیدن
empirically
U
از روی مشاهده و تجربه
His failure was a bitter experience.
U
شکستن تجربه تلخی شد
day residues
U
ماندههای تجربه روز
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
verdant
U
پوشیده از سبزه بی تجربه
experiences
U
تجربه کردن کشیدن
relived
U
دوباره تجربه کردن
stumblebum
U
مشت زن بی تجربه وناشی
experiencing
U
تجربه کردن کشیدن
school of hard knocks
<idiom>
U
تجربه عادی از زندگی
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
papistic
U
مبنی برپاپ پرستی
scepsis
U
فلسفه مبنی برتردید
orthoepic
U
مبنی بر درست خوانی
well intentioned
U
مبنی بر نیت خوب
oblatory
U
مبنی بر نذر یا هدیه
royalistic
U
مبنی برسلطنت خواهی
rationalistic
U
مبنی براستدلال عقلی
rationalistic
U
مبنی براصالت عقل
resumptive
U
مبنی برادامه یاتجدید
soritical
U
مبنی برقیام مسلسل
retrocessive
U
مبنی برواگذاری ثانوی
procrastinatory
U
مبنی برمسامحه یاتعلل
precrastinative
U
مبنی بر مسامحه یا تعلل
rose coloured
U
مبنی برخوش بینی
polygamic
U
مبنی بر تعدد ازواج
phonologic
U
مبنی بر صدا شناسی
negotiatory
U
مبنی بر معامله یا گفتگو
negatory
U
مبنی بر نفی یا انکار
illusional
U
مبنی باشتباه بینائی
in perspective
U
مبنی براصول منافرومرایا
sensuously
U
مبنی بر لذات جسمانی
compatriotic
U
مبنی برهم میهنی
documental
U
مبنی برمدرک یاسند
naturalistic
U
مبنی بر طبیعت بازی
deliberative
U
مبنی بر تامل و مشاوره
acclamatory
U
مبنی برهلهله و تحسین
skepsisŠskepticŠetc
U
فلسفه مبنی برتردید
documentaries
U
مبنی بر مدرک یا سند
commutative
U
مبنی بر تبدیل یامبادله
censorial
U
مبنی بر بازرسی مطبوعات و
appreciative
U
مبنی بر قدردانی قدرشناس
documentary
U
مبنی بر مدرک یا سند
insinuative
U
مبنی بر خود شیرینی
sensuous
U
مبنی بر لذات جسمانی
historic
U
معروف مبنی بر تاریخ
appreciatively
U
مبنی بر قدردانی قدرشناس
pantheistic
U
مبنی بر وحدت وجود
egoistic
U
مبنی بر اثصول خودپرستی
inquisitorial
U
مبنی بربازجویی زیاد
cavilling
U
مبنی برخرده گیری
irrepentant
U
مبنی بر عدم پشیمانی
sentimental
U
مبنی بر احساسات یا عقیده
individualistic
U
مبنی بر استقلال تکی
investigatory
U
تحقیقی مبنی بر رسیدگی
elenctic
U
مبنی برتکذیب منطقی
Experience has shown (proved) that …
U
تجربه نشان داده است که …
To apply ones experience.
U
تجربه خود رابکار گرفتن
consensual
U
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
slaughterous
U
مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
intuitive
U
مبنی بردرک یا انتقال مستقیم
doctrinal
U
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
pre-emptive
U
عمل مبنی بر اخذ شفعه
atheistical
U
مبنی برانکار هستی خدا
traditional
U
مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
evidentiary
U
مبنی برمدرک مدرک دار
imperialistic
U
مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
pluviometric
U
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
associational
U
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
petitory
U
مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
cup of coffeen
U
شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
Scientic experiments show that …
U
تجربه های علمی نشان می دهد که
We all learn by experience.
U
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
Hypnagogia
U
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
tike
U
ادم خام دست وبی تجربه
iconoclastic
U
مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
ritualistic
U
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
abjuratory
U
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
renunciative
U
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
euphonical
U
مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
renunciatory
U
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
humoristic
U
مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
advanced
U
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
empircism
U
روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد
revisional
U
مبنی برتجدید نظر یا تجدید چاپ تازه
deistical
U
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
deistic
U
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
communalistic
U
مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
plebiscitary
U
وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
traditinal
U
مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com