Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
swap in
U
مبادله کردن به داخل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
interchanged
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
trade in
U
مبادله کردن
interchanging
U
با هم مبادله کردن
swop
U
مبادله کردن
trade-in
U
مبادله کردن
swops
U
مبادله کردن
trade
U
مبادله کردن
exchanging
U
مبادله کردن
exchanges
U
مبادله کردن
swap
U
مبادله کردن
swapped
U
مبادله کردن
swaps
U
مبادله کردن
swopped
U
مبادله کردن
swopping
U
مبادله کردن
chaffer
U
مبادله کردن
trade-ins
U
مبادله کردن
exchange
U
مبادله کردن
interchanged
U
مبادله کردن
traded
U
مبادله کردن
interchange
U
با هم مبادله کردن
exchanged
U
مبادله کردن
interchanges
U
مبادله کردن
interchanges
U
با هم مبادله کردن
to barter for
U
مبادله کردن
interchanged
U
با هم مبادله کردن
interchange
U
مبادله کردن
interchanging
U
مبادله کردن
intercommunicate
U
مبادله کردن
trade
U
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
traded
U
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
exchanges
U
صرافی مبادله کردن
swap out
U
مبادله کردن به خارج
exchanged
U
مبادله کردن تعویض
exchanges
U
مبادله کردن تعویض
exchange
U
مبادله کردن تعویض
exchanged
U
صرافی مبادله کردن
exchange
U
صرافی مبادله کردن
to spar at each other
U
مبادله کلام کردن
lay to
U
مبادله ضربات کردن
exchanging
U
صرافی مبادله کردن
exchanging
U
مبادله کردن تعویض
commmute
U
تغییر دادن مبادله کردن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
to exchange something
[for something]
U
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
dicker
U
مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
engage
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
to work in
U
داخل کردن
immit
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
intromit
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
enter
U
داخل کردن
phase in
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
passing action
U
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
to breakin
U
خودرا داخل کردن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion
U
قورت دادن داخل معده کردن
ram
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in
U
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
rams
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
exchange control
U
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation
U
داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
priming
U
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuate
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuated
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuates
U
داخل کردن اشاره کردن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper
U
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
U
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
water displacement
U
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
talked
U
مبادله
exchanging
U
مبادله
truck
U
مبادله
barter
U
مبادله
interchanges
U
مبادله
interchange
U
مبادله
trade-ins
U
مبادله
bater
U
مبادله
trade in
U
مبادله
trade-in
U
مبادله
swapping
U
مبادله
interchanging
U
مبادله
trucked
U
مبادله
reciprocation
U
مبادله
exchange
U
مبادله
bartering
U
مبادله
bartered
U
مبادله
exchanged
U
مبادله
interchanged
U
مبادله
trucks
U
مبادله
barters
U
مبادله
talk
U
مبادله
trucking
U
مبادله
talks
U
مبادله
exchanges
U
مبادله
exchanging
U
مرکز مبادله
bartered
U
مبادله پایاپای
foreign exchange
U
مبادله خارجی
exchange rate
U
نرخ مبادله
interchanged
U
مبادله کالا
terms of trade
U
شرایط مبادله
value in exchange
U
ارزش مبادله
barter
U
مبادله تهاتری
barter
U
مبادله پایاپای
exchange rates
U
نرخ مبادله
bartering
U
مبادله پایاپای
bartering
U
مبادله تهاتری
interchanges
U
مبادله کالا
traffics
U
مبادله کالا
inconvertible
U
مبادله ناپذیر
bartered
U
مبادله تهاتری
barters
U
مبادله پایاپای
trafficking
U
مبادله کالا
trafficked
U
مبادله کالا
interchanging
U
مبادله کالا
barters
U
مبادله تهاتری
interchange
U
مبادله کالا
change
U
تعویض مبادله
reciprocal trading
U
مبادله متقابل
fire fight
U
مبادله اتش
tit for tat
<idiom>
U
مبادله منصفانه
exchanged
U
مرکز مبادله
commodity exchange
U
مبادله کالا
exchanger
U
مبادله کننده
exchangeable
U
قابل مبادله
exchange value
U
ارزش مبادله
exchanges
U
مبادله پول
futures exchange
U
مبادله سلف
rate of exchange
U
نرخ مبادله
interchangeable
U
قابل مبادله
exchange
U
مرکز مبادله
exchange
U
مبادله پول
changing
U
تعویض مبادله
exchanged
U
مبادله پول
medium of exchange
U
وسیله مبادله
changes
U
تعویض مبادله
contract curve
U
منحنی مبادله
exchange of notes
U
مبادله یادداشتها
truckage
U
مبادله جنسی
exchanging
U
مبادله پول
truckage
U
مبادله معامله
traffic
U
مبادله کالا
terms of trade
U
رابطه مبادله
exchanges
U
مرکز مبادله
exchange of flags
U
مبادله پرچمها
changed
U
تعویض مبادله
cambium
U
محل مبادله
bourse
U
مبادله بورس
changing
U
پول خرد مبادله
takeovers
U
مبادله چوب امدادی
inside pass
U
مبادله چوب در امدادی
olefin metathesis reaction
U
واکنش مبادله اولفینی
changed
U
پول خرد مبادله
change
U
پول خرد مبادله
exchange restriction
U
کنترل مبادله ارز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com