English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You must not relent on this point . You must stand firm. U مبادا سر این موضوع شل بیائی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Try to come to your semses amd… U سعی کن سر عقل بیائی ؟...
for fealty that U مبادا
lest U مبادا
absit omen U مبادا
in case U چنانچه مبادا
up one's sleeve <idiom> U برای روز مبادا
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
Dont you dare tell anyone . U مبادا بکسی بگویی
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
card up one's sleeve <idiom> U برای روز مبادا نگهداشتن
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
eat one's cake and have it too <idiom> U هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subjects U موضوع ها
subject [topic] U موضوع
topic U موضوع
topics U موضوع ها
subjecting U موضوع
motif U موضوع
motifs U موضوع
subjects U موضوع
themes U موضوع ها
issue U موضوع
issued U موضوع
issues U موضوع
themes U موضوع
texts U موضوع
text U موضوع
theme U موضوع
questioned U موضوع
questions U موضوع
question U موضوع
subjected U موضوع
subject U موضوع
point U موضوع
head U موضوع
topic U موضوع
objecting U موضوع
objects U موضوع
criteria U موضوع
objected U موضوع
topics U موضوع
direct objects U موضوع
indirect objects U موضوع
object U موضوع
plotless U بی موضوع
matter U موضوع
propositioned U موضوع
mattered U موضوع
propositioning U موضوع
propositions U موضوع
mattering U موضوع
proposition U موضوع
matters U موضوع
afair U موضوع
problems U معما موضوع
subjecting U رعایا موضوع
problem U معما موضوع
subjects U شیی موضوع
lemma U مقدمه موضوع
side issues U موضوع فرعی
in contestation U موضوع بحث
sign position U موضوع علامت
subduce U موضوع کردن
side show U موضوع فرعی
subject of debate U موضوع دعوی
res ipsa loquitur U موضوع گویاست
side issue U موضوع فرعی
subjects U رعایا موضوع
it is a question of money U موضوع بسته به
matter on hand U موضوع بحث
out of question U خارج از موضوع
in question U موضوع بحث
subject U شیی موضوع
privity U موضوع محرمانه
objective complement U مکمل موضوع
off the track U از موضوع پرت
beside the question U خارج از موضوع
subject U رعایا موضوع
subjected U شیی موضوع
not to the point U خارج از موضوع
recitations U تعریف موضوع
sides of the question U اطراف موضوع
subjecting U شیی موضوع
monomaniac U دیوانه یک موضوع
subjected U رعایا موضوع
subject and predicate U موضوع و محمول
at issue U موضوع بحث
universe of discourse U موضوع بحث
recitation U تعریف موضوع
not to point U بیرون از موضوع
affaire d'honneur U موضوع شرافتی
postulating U اصل موضوع
What gives? U موضوع چه است؟
What is happening? U موضوع چه است؟
case U موضوع حالت
cases U موضوع حالت
What's on? U موضوع چه است؟
What's wrong? U موضوع چه است؟
What's going on? U موضوع چه است؟
What is the matter? U موضوع چه است؟
What's cooking? U موضوع چه است؟
neither here nor there <idiom> U بیربط به موضوع
What's the matter? U موضوع چیه؟
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
postulates U اصل موضوع
decade U ده موضوع یا رویداد
decades U ده موضوع یا رویداد
business U موضوع تجارت
businesses U موضوع تجارت
postulated U اصل موضوع
postulate U اصل موضوع
grievance U موضوع شکایت
object U موضوع منظره
subject matter U موضوع اصلی
What's behind all this? U موضوع چه است؟
irrelevant U خارج از موضوع
objects U موضوع منظره
objecting U موضوع منظره
fair game <idiom> U موضوع تهاجم
issue U موضوع شماره
issue U موضوع دعوی
issued U موضوع شماره
indirect objects U موضوع منظره
What is it all about ? U موضوع چیست ؟
What's up? U موضوع چه است؟
issues U موضوع دعوی
issued U موضوع دعوی
issues U موضوع شماره
objected U موضوع منظره
direct objects U موضوع منظره
subject matter U مطلب موضوع
remind me ofit U ان موضوع را بخاطرمن بیاورید
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
It deals with ... U موضوع در باره ... است.
it is a question of money U موضوع پول است
stick to the point U از موضوع خارج نشوید
matter in hand U موضوع مورد بحث
question in dispute U موضوع متنازع فیه
permit goods coveredby U کالای موضوع پروانه
It dawned on me. U بعدش من [آن موضوع را] فهمیدم.
obiter dictum U خارج از موضوع دعوی
deviate from the main subject U از موضوع خارج شدن
monograph U رساله درباره یک موضوع
embroglio U گیر موضوع غامض
contested area U منطقه موضوع اختلاف
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
reagent U موضوع ازمایش روانی
at stake U نامعلوم موضوع بحث
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
topicality U موضوع موردبحث روز
cause U موضوع منازع فیه
causes U موضوع منازع فیه
causing U موضوع منازع فیه
content U موضوع یک برنامه یا متن
contenting U موضوع یک برنامه یا متن
thematic apperception test U ازمون اندریافت موضوع
the tax in question U مالیات موضوع بحث
monographs U رساله درباره یک موضوع
the matter is perplexed U موضوع درهم است
name of the game <idiom> U قسمت اصلی یک موضوع
vexata questio U موضوع متنازع فیه
plot U موضوع اصلی توط ئه
bet U موضوع شرط بندی
bets U موضوع شرط بندی
dawn on <idiom> U روشن شدن (موضوع)
there U دراین موضوع انجا
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
red herring <idiom> U از موضوع اصلی دورکردن
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). U موضوع بحث وصحبت ما
plotted U موضوع اصلی توط ئه
plots U موضوع اصلی توط ئه
the matter in hand U موضوع مورد بحث
that is not the question U موضوع این نیست
subjected U مبحث موضوع مطالعه
The contrary was proved. U عکس موضوع ثابت شد
gambits U بذله موضوع بحث
gambit U بذله موضوع بحث
subjects U مبحث موضوع مطالعه
donnee U موضوع داستان یا درام
subject U مبحث موضوع مطالعه
subjecting U مبحث موضوع مطالعه
that is a matter of habit U موضوع عادت است
He feels bad about it . He is concerned about it. U از این موضوع ناراحت است
star turn U موضوع مهم وقابل توجه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com