Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gag
U
مانع فراهم کردن برای
gagged
U
مانع فراهم کردن برای
gagging
U
مانع فراهم کردن برای
gags
U
مانع فراهم کردن برای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obstructively
U
با قصد فراهم کردن مانع
to raise the wind
U
پول برای مقصودی فراهم کردن
give (someone) a hard time
<idiom>
U
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
to reseat a theatre
U
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
capacity
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacities
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
menus
U
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
menu
U
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
globally
U
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
usable
U
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
global
U
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
powered
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
newsgroup
U
خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
text
U
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
texts
U
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
user
U
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
provider
U
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
users
U
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
allocation
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
providers
U
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
free throw
U
پرتاب بدون مانع برای یار
hand-held
U
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
shut out
<idiom>
U
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
embolectomy
U
عمل جراحی برای دراوردن مانع جریان خون
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
lay up
U
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
desqview
U
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
Don't let making a living prevent you from making a life.
U
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
estoppel
U
اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
to bring about
U
فراهم کردن
to find in
U
فراهم کردن
procured
U
فراهم کردن
procuring
U
فراهم کردن
accrete
U
فراهم کردن
effecturate
U
فراهم کردن
work up
U
کم کم فراهم کردن
procure
U
فراهم کردن
to bring a bout
U
فراهم کردن
procures
U
فراهم کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
provide
U
وسیله فراهم کردن
To raise money.
U
پول فراهم کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
to bring something
U
فراهم کردن چیزی
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
to get
[hold of]
something
U
فراهم کردن چیزی
to obtain something
U
فراهم کردن چیزی
provides
U
وسیله فراهم کردن
jockeys
U
با حیله فراهم کردن
jockey
U
با حیله فراهم کردن
raise money
U
فراهم کردن پول
enhance
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
entails
U
شامل بودن فراهم کردن
occasion
U
موجب شدن فراهم کردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
occasioned
U
موجب شدن فراهم کردن
occasions
U
موجب شدن فراهم کردن
entailing
U
شامل بودن فراهم کردن
occasioning
U
موجب شدن فراهم کردن
entail
U
شامل بودن فراهم کردن
entailed
U
شامل بودن فراهم کردن
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
to gather together
U
جمع کردن فراهم اوردن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
enable
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue
U
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
check firing
U
فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
Internet
U
شبکه گسترده بین المللی که انتقال داده و فایل را به همراه توابع پست الکترونیکی برای میلیونهای کاربر در جهان فراهم میکند. هر کسی میتواند از اینترنت استفاده کند. و نیز مراجعه شود به HTTP
eudemonism
U
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one
U
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
induce
U
فراهم کردن تحمیل کردن
inducing
U
فراهم کردن تحمیل کردن
induced
U
فراهم کردن تحمیل کردن
induces
U
فراهم کردن تحمیل کردن
provision
U
شرط کردن فراهم کردن
to make up
U
جبران کردن فراهم کردن
eudaemonism
U
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism
U
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
precluding
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
lets
U
درنگ کردن مانع
obstructed
U
ایجاد مانع کردن
obstructing
U
ایجاد مانع کردن
let
U
درنگ کردن مانع
obstructs
U
ایجاد مانع کردن
obstruct
U
ایجاد مانع کردن
barricade
U
مانع مسدود کردن
barricaded
U
مانع مسدود کردن
barricading
U
مانع مسدود کردن
letting
U
درنگ کردن مانع
barricades
U
مانع مسدود کردن
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
hindering
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructing
U
مانع شدن کارشکنی کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
obstruct
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hindered
U
بازمانده کردن مانع شدن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
obstructs
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hinder
U
بازمانده کردن مانع شدن
hamper
U
مانع شدن مختل کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hampering
U
مانع شدن مختل کردن
hampered
U
مانع شدن مختل کردن
hampers
U
مانع شدن مختل کردن
hinders
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructed
U
مانع شدن کارشکنی کردن
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dictionary
U
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionaries
U
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
keel
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keels
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
personal
U
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extends
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
selected
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
select
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
selects
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
whorl
U
فراهم
to the fore
U
فراهم
whorls
U
فراهم
write protect
U
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
forgather
U
فراهم امدن
trooping
U
فراهم امدن
collectors
U
فراهم اورنده
procurance
U
فراهم سازی
caters
U
فراهم نمودن
accrete
U
فراهم شدن
catering
U
فراهم نمودن
exterminatory
U
فراهم کننده
ingathering
U
فراهم اوری
cater
U
فراهم نمودن
avaiiability
U
فراهم بودن
foregather
U
فراهم امدن
catered
U
فراهم نمودن
collector
U
فراهم اورنده
get together
U
فراهم اوردن
assembled
U
فراهم اوردن
to get together
U
فراهم اوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com