Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
appoint
U
مامور کردن
appoints
U
مامور کردن
send on duty
U
مامور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
launch
U
روانه کردن مامور کردن
launched
U
روانه کردن مامور کردن
launches
U
روانه کردن مامور کردن
launching
U
روانه کردن مامور کردن
attach
U
منتصب کردن مامور کردن
attaches
U
منتصب کردن مامور کردن
attaching
U
منتصب کردن مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
barrier forces
U
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
hunter track
U
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
liter any executor
U
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tight end
U
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
Other Matches
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
functionaries
U
مامور
functionary
U
مامور
officers
U
مامور
bedel
U
مامور
missionary
U
مامور
missionaries
U
مامور
appointed
U
مامور
functionery
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
commissioners
U
مامور
bedell
U
مامور
agent
U
مامور
agents
U
مامور
commissioner
U
مامور
commissionaire
U
مامور
pursuivant
U
مامور
officer
U
مامور
official
U
مامور
commissionaires
U
مامور
policemen
U
مامور پلیس
assignee
U
نماینده مامور
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
envoys
U
فرستاده مامور
policeman
U
مامور پلیس
censored
U
مامور سانسور
censoring
U
مامور سانسور
envoy
U
مامور نماینده
envoy
U
فرستاده مامور
envoys
U
مامور نماینده
attackman
U
مامور حمله
censors
U
مامور سانسور
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
censor
U
مامور سانسور
sergeant
U
مامور اجرا
scout
U
مامور اکتشاف
waggoner
U
مامور واگن
envoi
U
مامور نماینده
executive bailiff
U
مامور اجرا
probation officers
U
مامور نافر
probation officer
U
مامور نافر
officer
U
مامور متصدی
executioner
U
مامور اعدام
executioners
U
مامور اعدام
file clerk
U
مامور بایگانی
officers
U
مامور متصدی
scouted
U
مامور اکتشاف
executor
U
مامور اجرا
sergeants
U
مامور اجرا
emissary
U
مامور مخفی
bureaucrats
U
مامور اداری
emissary
U
مامور سری
scouts
U
مامور اکتشاف
emissaries
U
مامور مخفی
emissaries
U
مامور سری
executors
U
مامور اجرا
revenuer
U
مامور مالیاتی
purchasing officer
U
مامور خرید
on sentry
U
مامور نگهبانی
paymasters
U
مامور پرداخت
communicants
U
مامور ابلاغ
communicant
U
مامور ابلاغ
police officers
U
مامور پلیس
paymaster
U
مامور پرداخت
bailiffs
U
مامور اجرا
secret agents
U
مامور مخفی
bumbailiff
U
مامور اجرا
tollman
U
مامور نواقل
sergeant at arms
U
مامور اجرا
secret agent
U
مامور مخفی
pointsman
U
مامور راهنمائی
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
bureaucrat
U
مامور اداری
investigator
U
مامور تحقیق
hangman
U
مامور اعدام
inquisitors
U
مامور تحقیق
inquisitor
U
مامور تحقیق
investigators
U
مامور تحقیق
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
bailiff
U
مامور اجرا
defector in place
U
مامور مخفی
mole
U
مامور مخفی
hangmen
U
مامور اعدام
consular officer
U
مامور کنسولی
auditors
U
مامور رسیدگی
auditor
U
مامور رسیدگی
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
custom assersor
U
مامور گمرک
customs appraisor
U
مامور گمرک
customs officer
U
مامور گمرک
police officer
U
مامور پلیس
lictor
U
مامور اجرا
typographer
U
مامور چاپخانه
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
lifeguards
U
مامور نجات غریق
lifeguard
U
مامور نجات غریق
officers
U
مامور کارمند اداری
publican
U
مامور وصول مالیات
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
firemen
U
مامور اتش نشانی
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
fireman
U
مامور اتش نشانی
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
raiding party
U
قسمت مامور کمین
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
publicans
U
مامور وصول مالیات
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
fireguard
U
مامور اتش نشانی
fireguards
U
مامور اتش نشانی
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
commissions
U
حق العمل مامور شدن
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
commission
U
حق العمل مامور شدن
officer
U
مامور کارمند اداری
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
firefighters
U
مامور اتش نشانی
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
firefighter
U
مامور اتش نشانی
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
vice squad
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
vice squads
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
paymistress
U
زنی که مامور پرداخت باشد
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
process server
U
مامور ابلاغ برگهای قانونی
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
submarine chaser
U
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
affiliated unit
U
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
close covering group
U
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
task fleet
U
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
wharfinger
U
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
task group
U
ناو گروه مامور اجرای عملیات
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
tallagers
U
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
bailiff
U
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
procurators
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
united nations high commissioner
U
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
pit crew
U
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
procurator
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
foretopman
U
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
harbor master
U
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
bailiffs
U
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
teleman
U
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
visitors
U
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
agents provocateurs
U
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
cadastre
U
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
truckmaster
U
شخصی که مامور خریدوفروش میان سرخ پوستان است
visitor
U
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
agent provocateur
U
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
feet dry
U
هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
commissary
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
bureaucrat
U
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
coacher
U
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
bureaucrats
U
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
radio guard
U
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
commissaries
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
ablegate
U
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
hunter killer
U
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com