English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to send upon an e U مامور سفارت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
to send upon an e U به سفارت اعزام کردن
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
legation U سفارت
legations U سفارت
embassies U سفارت
ambassadorship U سفارت
embassy U سفارت
send on duty U مامور کردن
appoint U مامور کردن
appoints U مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
Chancellor U سردبیر سفارت
ambassadorial U وابسته به سفارت
nunciature U سفارت پاپ
charge d'affaires U کاردار سفارت
secretary of embassy U دبیر سفارت
secretary of embassy U منشی سفارت
embassies U سفارت کبری
embassy U سفارت کبری
the british legation U سفارت انگلیس
Chancellors U سردبیر سفارت
charge d'affaires U نایب سفارت
internuncio U کفیل سفارت پاپ
to p a soldier to duty U سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
embassy U ایلچی گری سفارت خانه
embassies U ایلچی گری سفارت خانه
nark U مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tight end U مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
liter any executor U کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
attach U منتصب کردن مامور کردن
attaches U منتصب کردن مامور کردن
attaching U منتصب کردن مامور کردن
launched U روانه کردن مامور کردن
launch U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
barrier forces U نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
hunter track U مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
ranksman U مامور صف
commissioner U مامور
officers U مامور
officer U مامور
official U مامور
pursuivant U مامور
functionery U مامور
commissioners U مامور
missionary U مامور
agent U مامور
functionaries U مامور
agents U مامور
commissionaires U مامور
appointed U مامور
functionary U مامور
commissionaire U مامور
bedel U مامور
missionaries U مامور
bedell U مامور
emissary U مامور مخفی
revenuer U مامور مالیاتی
emissary U مامور سری
envoi U مامور نماینده
envoy U فرستاده مامور
emissaries U مامور مخفی
emissaries U مامور سری
customs officer U مامور گمرک
sergeant U مامور اجرا
sergeants U مامور اجرا
attackman U مامور حمله
bumbailiff U مامور اجرا
file clerk U مامور بایگانی
hangmen U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
executors U مامور اجرا
customs appraisor U مامور گمرک
High Commissioners U مامور عالیرتبه
executioners U مامور اعدام
scout U مامور اکتشاف
scouted U مامور اکتشاف
probation officers U مامور نافر
scouts U مامور اکتشاف
sergeant at arms U مامور اجرا
executioner U مامور اعدام
defector in place U مامور مخفی
envoy U مامور نماینده
probation officer U مامور نافر
envoys U مامور نماینده
diplomatic officer U مامور سیاسی
diplomatic agent U مامور سیاسی
envoys U فرستاده مامور
High Commissioner U مامور عالیرتبه
mole U مامور مخفی
policemen U مامور پلیس
secret agent U مامور مخفی
waggoner U مامور واگن
censored U مامور سانسور
censor U مامور سانسور
bureaucrat U مامور اداری
auditors U مامور رسیدگی
auditor U مامور رسیدگی
communicants U مامور ابلاغ
communicant U مامور ابلاغ
police officers U مامور پلیس
paymasters U مامور پرداخت
secret agents U مامور مخفی
executive bailiff U مامور اجرا
censors U مامور سانسور
typographer U مامور چاپخانه
officer U مامور متصدی
paymaster U مامور پرداخت
censoring U مامور سانسور
pointsman U مامور راهنمائی
officers U مامور متصدی
police officer U مامور پلیس
on sentry U مامور نگهبانی
purchasing officer U مامور خرید
tollman U مامور نواقل
investigators U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
assignee U نماینده مامور
bailiffs U مامور اجرا
bailiff U مامور اجرا
counterspy U مامور ضد جاسوسی
executor U مامور اجرا
investigator U مامور تحقیق
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
custom assersor U مامور گمرک
inquisitors U مامور تحقیق
bureaucrats U مامور اداری
policeman U مامور پلیس
consular officer U مامور کنسولی
lictor U مامور اجرا
dustman U مامور تنظیف خاکروبه بر
scrutineer U مامور شمارش ارا
truck master U مامور یا سرپرست چندکامیون
relieving officer U مامور اعانه فقرا
scambler U مدافع مامور مانوربالا
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
pontonier U مامور پل موقت سازی
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
commissions U حق العمل مامور شدن
commission U حق العمل مامور شدن
pontoneer U مامور پل موقت سازی
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
publicans U مامور وصول مالیات
lifeguard U مامور نجات غریق
officer U مامور کارمند اداری
catchpoll U مامور اخذ مالیات
catchpole U مامور اخذ مالیات
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
barrier patrol U گشتی مامور موانع
tidewaiter U مامور گمرک لب دریا
officers U مامور کارمند اداری
apparitor U چاووش مامور اجراء
publican U مامور وصول مالیات
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
lifeguards U مامور نجات غریق
firefighters U مامور اتش نشانی
fireguard U مامور اتش نشانی
raiding party U قسمت مامور کمین
fireguards U مامور اتش نشانی
rading party U قسمت مامور دستبرد
firemen U مامور اتش نشانی
fireman U مامور اتش نشانی
firefighter U مامور اتش نشانی
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
aid man U مامور کمکهای اولیه
commissioning U حق العمل مامور شدن
fire fighter U مامور اتش نشانی
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
vice squad U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
vice squads U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-ganged U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging U دسته مامور جلب مشمولین
press gang U دسته مامور جلب مشمولین
press gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press-gang U دسته مامور جلب مشمولین
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Is there a parking attendant? U آیا مامور پارکینگ هست؟
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com