English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
auditor U مامور رسیدگی
auditors U مامور رسیدگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
Other Matches
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
functionaries U مامور
appointed U مامور
commissioner U مامور
missionary U مامور
commissioners U مامور
pursuivant U مامور
ranksman U مامور صف
bedel U مامور
bedell U مامور
functionery U مامور
functionary U مامور
agents U مامور
officer U مامور
commissionaires U مامور
agent U مامور
missionaries U مامور
officers U مامور
official U مامور
commissionaire U مامور
inquiry U رسیدگی
probe U رسیدگی
puberty U رسیدگی
adjustments U رسیدگی
adjustment U رسیدگی
matureness U رسیدگی
probes U رسیدگی
probed U رسیدگی
oyer U رسیدگی
controlment U رسیدگی
inquiries U رسیدگی
considerations U رسیدگی
handling U رسیدگی
investigation U رسیدگی
investigations U رسیدگی
examinations U رسیدگی
examination U رسیدگی
consideration U رسیدگی
cassation U رسیدگی
conizance U حق رسیدگی
service رسیدگی به
verification U رسیدگی
auditing U رسیدگی
attentions U رسیدگی
attention U رسیدگی
audited U رسیدگی
ripeness U رسیدگی
audits U رسیدگی
serviced U رسیدگی به
audit U رسیدگی
emissaries U مامور سری
emissary U مامور سری
emissaries U مامور مخفی
emissary U مامور مخفی
officer U مامور متصدی
bureaucrat U مامور اداری
officers U مامور متصدی
defector in place U مامور مخفی
High Commissioner U مامور عالیرتبه
communicants U مامور ابلاغ
communicant U مامور ابلاغ
hangmen U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
High Commissioners U مامور عالیرتبه
executors U مامور اجرا
executor U مامور اجرا
bureaucrats U مامور اداری
mole U مامور مخفی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
customs appraisor U مامور گمرک
customs officer U مامور گمرک
typographer U مامور چاپخانه
diplomatic agent U مامور سیاسی
diplomatic officer U مامور سیاسی
envoi U مامور نماینده
file clerk U مامور بایگانی
tollman U مامور نواقل
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
lictor U مامور اجرا
sergeant at arms U مامور اجرا
send on duty U مامور کردن
revenuer U مامور مالیاتی
on sentry U مامور نگهبانی
purchasing officer U مامور خرید
consular officer U مامور کنسولی
bumbailiff U مامور اجرا
investigator U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
executive bailiff U مامور اجرا
inquisitors U مامور تحقیق
secret agents U مامور مخفی
custom assersor U مامور گمرک
secret agent U مامور مخفی
scout U مامور اکتشاف
scouted U مامور اکتشاف
police officers U مامور پلیس
police officer U مامور پلیس
scouts U مامور اکتشاف
assignee U نماینده مامور
attackman U مامور حمله
waggoner U مامور واگن
pointsman U مامور راهنمائی
sergeants U مامور اجرا
censors U مامور سانسور
envoy U مامور نماینده
sergeant U مامور اجرا
censoring U مامور سانسور
executioners U مامور اعدام
censored U مامور سانسور
envoys U فرستاده مامور
executioner U مامور اعدام
bailiffs U مامور اجرا
policemen U مامور پلیس
policeman U مامور پلیس
censor U مامور سانسور
envoys U مامور نماینده
bailiff U مامور اجرا
paymaster U مامور پرداخت
paymasters U مامور پرداخت
probation officers U مامور نافر
appoint U مامور کردن
appoints U مامور کردن
probation officer U مامور نافر
envoy U فرستاده مامور
tendentious U رسیدگی کننده
stock taking U رسیدگی به موجودی
auditing U رسیدگی کردن
quests U تحقیق و رسیدگی
investigators U رسیدگی کننده
verifies U رسیدگی کردن
verify U رسیدگی کردن
verifying U رسیدگی کردن
attendance U رسیدگی تیمار
attendances U رسیدگی تیمار
investigatory U وابسته به رسیدگی
verifiable U قابل رسیدگی
quest U تحقیق و رسیدگی
inspect U رسیدگی کردن
inspected U رسیدگی کردن
inspecting U رسیدگی کردن
inspects U رسیدگی کردن
scrutiny U رسیدگی مداقه
investigator U رسیدگی کننده
verified U رسیدگی کردن
inquisitorial U وابسته به رسیدگی
trial on procedural matters U رسیدگی شکلی
trial on merits U رسیدگی ماهوی
investigable U قابل رسیدگی
investigation in the supreme court U رسیدگی فرجامی
investigative U مبنی بر رسیدگی
look into U رسیدگی کردن
to look in to U رسیدگی کردن
to see about U رسیدگی کردن
scope U دامنه رسیدگی
to see to U رسیدگی کردن
mellowness U نرمی رسیدگی
to go into U رسیدگی کردن
to do for U رسیدگی کردن به
the investigation of accounts U رسیدگی بحساب
trial on technicalities U رسیدگی شکلی
go into U رسیدگی کردن
attention key U کلید رسیدگی
audit trail U اثر رسیدگی
auditing U بازرسی رسیدگی
cassation U رسیدگی فرجامی
claims handling U رسیدگی به شکایات
to llok U رسیدگی کردن
assistance U موافبت رسیدگی
court of iquiry U دادگاه رسیدگی
deal with U رسیدگی کردن
audits U رسیدگی کردن
audits U بازرسی رسیدگی
storekeeping U رسیدگی به انبار
audit U بازرسی رسیدگی
examine U رسیدگی کردن
examine U با into رسیدگی کردن
examined U رسیدگی کردن
investigate U رسیدگی کردن
examined U با into رسیدگی کردن
inquests U بازجویی رسیدگی
examines U رسیدگی کردن
audit U رسیدگی کردن
investigates U رسیدگی کردن
examination U رسیدگی معاینه
investigating U رسیدگی کردن
revision U رسیدگی ثانوی
revisions U رسیدگی ثانوی
investigated U رسیدگی کردن
audited U رسیدگی کردن
examinations U رسیدگی معاینه
attends U رسیدگی کردن
inquest U بازجویی رسیدگی
attending U رسیدگی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com