English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commission U ماموریت دادن
commissioning U ماموریت دادن
commissions U ماموریت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
Other Matches
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
errands U ماموریت
assignment U ماموریت
commissioning U :ماموریت
errand U ماموریت
apostleship U ماموریت
duty U ماموریت
assignments U ماموریت
missions U ماموریت
commissions U :ماموریت
commission U :ماموریت
mission U ماموریت
task U ماموریت
tasks U ماموریت
mission type U متضمن ماموریت
function U ماموریت عمل
functioned U ماموریت عمل
stations U محل ماموریت
mission type U حاوی ماموریت
implied mission U ماموریت استنتاجی
political mission U ماموریت سیاسی
functions U ماموریت عمل
mission objectives U هدفهای ماموریت
air mission U ماموریت هوایی
agentship U ماموریت پیشکاری
implied task U ماموریت استنتاجی
mission U وابسته به ماموریت
primary mission U ماموریت اصلی
activity U ماموریت عمل
permanent oppointment U ماموریت دایمی
activities U ماموریت عمل
appointment quota U سهمیه ماموریت
missions U وابسته به ماموریت
stationed U محل ماموریت
commission U ارتکاب ماموریت
end of mission U ماموریت تمام
toured U سیاحت ماموریت
touring U سیاحت ماموریت
tours U سیاحت ماموریت
tour U سیاحت ماموریت
agencies U گماشتگی ماموریت
agency U گماشتگی ماموریت
specified mission U ماموریت تصریحی
task unit U یگان ماموریت
commissions U ارتکاب ماموریت
commission U ماموریت امریه
commissioning U ماموریت امریه
commissioning U ارتکاب ماموریت
fire task U ماموریت اتش
fire mission U ماموریت اتش
field duty U ماموریت رزمی
commissions U ماموریت امریه
temporary duty U ماموریت موقت
commissioned U ماموریت دار
mission time U مدت ماموریت
reinforcing U ماموریت تقویتی
sea duty U ماموریت دریایی
combat duty U ماموریت رزمی
abort U انصراف از ماموریت
staff duty U ماموریت ستادی
station U محل ماموریت
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
task group U گروه ماموریت زمینی
short tour U ماموریت کوتاه مدت
post U محل ماموریت موضع
general support U ماموریت عمل کلی
change of station U تغییر محل ماموریت
perdu U ماموریت مخاطره امیز
employment schedule U برنامه ماموریت ناو
post- U محل ماموریت موضع
duty U ماموریت خدمت نگهبانی
perdue U ماموریت مخاطره امیز
posts U محل ماموریت موضع
posting U تعیین محل ماموریت
confidential U دارای ماموریت محرمانه
surface mission U ماموریت دفاع زمینی
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
posted U محل ماموریت موضع
postings U تعیین محل ماموریت
missions U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
general support reinforcing U ماموریت عمل کلی تقویتی
sectors U منطقه ماموریت قطاع اتش
mission U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
sector U منطقه ماموریت قطاع اتش
to override one's commission U از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
air defense sector U منطقه ماموریت پدافند هوایی
specified tasks U ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
mission essential U حیاتی از نظر انجام ماموریت
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
party U گروه مخصوص انجام یک ماموریت
joint task force U نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
shore duty U ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
overseas U ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
task element U یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
search mission U ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
missions U ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
mission U ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
charactristic velocity U مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
what luck U در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
carrier company U تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
resumes U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
i stay U در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
back haul U بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
imagery sortie U پرواز مخصوص عکاسی هواپیمای عکاسی ماموریت عکاسی هوایی
dual capable U جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
extra duty U وفیفه اضافی ماموریت اضافی
casual detachment U یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
field allowance U فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com