English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
felt U پشم مالیده ونمد شده نمدپوش کردن
flesh brush U لیف یادستکشی که بتن مالیده خون رابگردش درمی اورند
You have rubbed your coat against some wet paint . U کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
Bang went our annul holidays. U تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
Other Matches
little U خورده
eaten U خورده
irriguous U اب خورده
it was eaten U خورده شد
corrodible U خورده شدنی
thrawart U پیچ خورده
twisty U پیچ خورده
vermiculate U کرم خورده
carious U کرم خورده
worm eaten U کرم خورده
writhen U پیچ خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
aggresive U خورده شده
picked U کلنگ خورده
writhen U تاب خورده
eaten U خورده شده
worm-eaten U کرم خورده
brushed U شانه خورده
butt welded U از سر جوش خورده
dislocated U بهم خورده
cancelled U قلم خورده
crackly U چین خورده
crimpled U چوروک خورده
crossed out U قلم خورده
hammer hard U چکش خورده
maggoty U کرم خورده
puckery U چین خورده
plicated U چین خورده
patsy U فریب خورده
on oath U قسم خورده
mussy U بهم خورده
mildewy U باد خورده
kinky U پیچ خورده
starveling U گرسنگی خورده
fretted by rust U زنگ خورده
tetched U بهم خورده
jiggly U تکان خورده
dehiscent U ترک خورده
distempered U بهم خورده
teched U بهم خورده
engrained U پینه خورده
folded picture U تصویر تا خورده
symphsis U عضوجوش خورده
stickit U شکست خورده
kinky U گره خورده
underdog U سگ شکست خورده
failures U شکست خورده
indisposed U بهم خورده
failure U شکست خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
clift U ترک خورده
wounds U پیچ خورده
craven U شکست خورده
stamped U تمبر خورده
messy U بهم خورده
underdogs U سگ شکست خورده
wounding U پیچ خورده
wound U پیچ خورده
deluded U فریب خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
turkeys U شکست خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
grubbier U کرم خورده
turkey U شکست خورده
corrosion U خورده شدن
callous U پینه خورده
clefts U ترک خورده
grubby U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
withered U چروک خورده
moth eaten U بید خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
patsy U شخص گول خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
weldment U چیز جوش خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
spun glass U شیشه تاب خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
chiseled U چوب اسکنه خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
impacted U باهم جوش خورده
bound barrel U لوله تاب خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
rancid U باد خورده فاسد
lost U شکست خورده گمراه
cut in U چاک خورده شکافته
grounded U توپ به زمین خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
inure or en U پینه خورده کردن
deep dyed U زیاد رنگ خورده
interwrought U بهم جوش خورده
indurate U پینه خورده کردن
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
weldment U قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt U بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
struck U بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain U رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
knock knees U زانوی کج زانوی پیچ خورده
wormy U کرم مانند کرم خورده
swept U پیچ دار پیچ خورده
incorrodible U خورده نشدنی سائیده نشدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com