English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Other Matches
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
protectionism U دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
drive shafts U میله محرک محور محرک
s r s model U الگوی محرک- پاسخ- محرک
drive shaft U میله محرک محور محرک
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax U مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
stimulus stimulus model U الگوی محرک- محرک
s s model U الگوی محرک- محرک
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
assessment U ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments U ممیزی مالیات وضع مالیات
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
taxation U مالیات بندی مالیات
levying U مالیات بندی مالیات
levy U اخذ مالیات مالیات
levy U مالیات بندی مالیات
levies U اخذ مالیات مالیات
levies U مالیات بندی مالیات
levying U اخذ مالیات مالیات
levied U اخذ مالیات مالیات
levied U مالیات بندی مالیات
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
by way of U بعنوان
undwe the t. of U بعنوان
preparatorily U بعنوان تهیه
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
under the plea of U بعنوان به بهانه
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
parent U بعنوان والدین عمل کردن
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
motor- U محرک
provocative U محرک
irritant U محرک
motored U محرک
motor U محرک
stimulant U محرک
incentives U محرک
incentive U محرک
stimulants U محرک
irritative U محرک
incitation U محرک
irritating U محرک
exciting U محرک
motors U محرک
irritants U محرک
motivation U محرک
motive U محرک
motives U محرک
actuator U محرک
instigators U محرک
instigator U محرک
agitators U محرک
agitator U محرک
affective U محرک
line driver U محرک خط
anabiotic U محرک
triggers U محرک
triggered U محرک
driver U محرک
excitant U محرک
drivers U محرک
appetizing U محرک
excitative U محرک
stimulating U محرک
stimuli U محرک
stimulus U محرک
fomenter U محرک
exciter U محرک
trigger U محرک
stimulative U محرک
driving U محرک
stimulus trace U رد محرک
motorial U محرک
motory U محرک
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
distal stimulus U محرک دوربرد
comparison stimulus U محرک مقایسهای
conditioned stimulus U محرک شرطی
discriminative stimulus U محرک افتراقی
consummatory stimulus U محرک پایانی
terminal stimulus U محرک پایانی
crankcase U حوض محرک
device driver U محرک دستگاه
driving wheel U چرخ محرک
pep pill U قرص محرک
driving spindle U هرزگرد محرک
driving member U عضو محرک
driving force U نیروی محرک
pep pills U قرص محرک
drive belt U تسمه محرک
driveshaft U میله محرک
driver unit U واحد محرک
drive stimulus U محرک سائق
driving motor U موتور محرک
drive motor U موتور محرک
prime mover U عامل محرک کل
eliciting stimulus U محرک فراخوان
motive U محرک باعث
analeptic U محرک روحی
affecting U محرک احساسات
motives U محرک باعث
positive tropism U محرک گرایی
adience U محرک گرایی
abience U محرک گریزی
negative tropism U محرک گریزی
prime movers U محرک اصلی
aversive stimulus U محرک ازارنده
prime mover U دستگاه محرک
prime mover U محرک اصلی
prime movers U عامل محرک کل
bus driver U محرک گذرگاه
biostimulant U محرک زیستی
prime movers U دستگاه محرک
propellant U انگیزه محرک
propellants U انگیزه محرک
stimulus discrimination U افتراق محرک
drives U ولت محرک
stimulus bound U محرک- وابسته
stimulus conduction U رسانش محرک
stimulus continuum U پیوستار محرک
impetus U نیروی محرک
stimulus control U کنترل محرک
stimulus discrimination U تمیز محرک
stimulus equivalence U هم ارزی محرک
stimulus free U محرک- نابسته
stimulus generalization U تعمیم محرک
stimulation U ایجاد محرک
stimulus gradient U شیب محرک
stimulus intensity U شدت محرک
exteroceptive U محرک خارجی
drive U ولت محرک
stimulus ambiguity U ابهام محرک
stimulant drug U داروی محرک
maintaining stimulus U محرک نگهدارنده
neutral stimulus U محرک بی اثر
peripheral driver U محرک جنبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com