English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
photoresist U ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
mulch U ماده شیمیایی
mulches U ماده شیمیایی
chemical agent U ماده شیمیایی
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
oxide U ماده شیمیایی از اکسیژن
chemicals U ماده شیمیایی دارویی
chemical U ماده شیمیایی دارویی
oxides U ماده شیمیایی از اکسیژن
flavone U ماده شیمیایی بیرنگ ومتبلور
stabilisers U ماده ثبات دهنده شیمیایی
stabilizer U ماده ثبات دهنده شیمیایی
doping U افزودن ماده شیمیایی خاص به یک قطعه
tartan U ماده شیمیایی مورد استفاده در پیست
mag U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
doped U قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
mags U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
slow pill U ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
dye-stuff U ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
chemical survey U بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
thermite U ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset U ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolants U ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant U ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
fuel U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments U ماده رنگی ماده ملونه
fueled U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment U ماده رنگی ماده ملونه
fuels U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled U ماده انرژی زا ماده کارساز
overwrought U عصبی
neurotic U عصبی
abnerval U عصبی
twitchy U عصبی
nervelessness U بی عصبی
neurogram U رد عصبی
neural U عصبی
uptight U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
nervous U عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
engram U رد عصبی
nerve U رشته عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
neuralgia U درد عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
nerve current U جریان عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
neural network U شبکه عصبی
Relax! U عصبی نشو!
neuritis U التهاب عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
nerves U رشته عصبی
plexus U شبکه عصبی
ganglion U غده عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural bond U پیوند عصبی
nerve fibre U تار عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
willies U حمله عصبی
neural arc U قوس عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
neurofibril U تار عصبی
shocked U حمله عصبی
nerve deafness U کری عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
interneural U داخل عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
nerve block U وقفه عصبی
neural induction U القای عصبی
neuron U یاخته عصبی
neurons U یاخته عصبی
interneuron U داخل عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
neural reverbration U ارتعاش عصبی
shocks U حمله عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
causalgia U سوزش عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve center U مرکز عصبی
shock U حمله عصبی
gynandromorph U جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
tenses U عصبی وهیجان زده
hysteria U هیستری حمله عصبی
tenser U عصبی وهیجان زده
tensed U عصبی وهیجان زده
jittery U وحشت زده و عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
tensest U عصبی وهیجان زده
tense U عصبی وهیجان زده
cns U دستگاه عصبی مرکزی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
tract U دسته تار عصبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
neurotic U دچار اختلال عصبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
discharge U شلیک عصبی تخلیه
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
commissure U بافت عصبی رابط
tracts U دسته تار عصبی
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
ans U دستگاه عصبی خود مختار
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
chemical U شیمیایی
chemical biological and radiological U شیمیایی
chemical sense U حس شیمیایی
chemicals U شیمیایی
chemic U شیمیایی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
chemical element U عنصر شیمیایی
chemical analysis U تجزیه شیمیایی
chemical analyse U تجزیه شیمیایی
chemical herbicide U علف کش شیمیایی
chemical exchange U تبادل شیمیایی
chemical ammunition U مهمات شیمیایی
chemical grouting U تزریق شیمیایی
chemical equilibrium U تعادل شیمیایی
chemical equivalent U هم ارز شیمیایی
homolysis U تجزیه شیمیایی
chemical consolidation U تزریق شیمیایی
chemical compound U ترکیب شیمیایی
chemical agent U عامل شیمیایی
chemical combination U ترکیب شیمیایی
chemical bond U پیوند شیمیایی
chemical injection U تزریق شیمیایی
chemical defense U پدافند شیمیایی
chemical deposits U نهشتهای شیمیایی
chemical energy U انرژی شیمیایی
chemical industries U صنایع شیمیایی
chemical weathering U هوازدگی شیمیایی
chemiluminescence U نورتابی شیمیایی
chemism U خاصیت شیمیایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com