English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rider U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
juries U هیات منصفه
jury U هیات منصفه
foreman U سخنگوی هیات منصفه
grand juries U هیات منصفه عالی
member of the jury U عضو هیات منصفه
forewoman U سخنگوی هیات منصفه
jury man U عضو هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
juror U عضو هیات منصفه
verdict U تصمیم هیات منصفه
verdict U رای هیات منصفه
grand jury U هیات منصفه عالی
jurors U عضو هیات منصفه
verdicts U رای هیات منصفه
foremen U سخنگوی هیات منصفه
challenging a juror U جرح عضو هیات منصفه
striking a jury U تعیین هیات منصفه با روش حذفی
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
struck U هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
riders U ماده یا بند الحاقی
rider U ماده یا بند الحاقی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
addenda U الحاقیه
addendum U الحاقیه
rider U الحاقیه
riders U الحاقیه
mission U هیات اعزامی هیات تبلیغی
missions U هیات اعزامی هیات تبلیغی
reformative U اصلاحی
correctives U اصلاحی
revisional U اصلاحی
revisory U اصلاحی
corrective U اصلاحی
amendatory U اصلاحی
qualifying clauses U مواد اصلاحی
corrective therapy U درمان اصلاحی
corrective maintenance U پشتیبانی اصلاحی
corrective maintenance U نگهداشت اصلاحی
remedial statutes U قوانین اصلاحی
modification order U سفارش اصلاحی
intermediatory U اصلاحی مصلحانه
correctives U تادیب کننده اصلاحی
corrective U تادیب کننده اصلاحی
cm U نگهداشت اصلاحی aintenance
modificatory U اصلاح امیز اصلاحی
mfm U ثبت تلفیق بسامد اصلاحی
modified frequency modulation recording U ثبت تلفیق بسامد اصلاحی
simagin's improved variation U واریاسیون اصلاحی سیماگین در دفاع گرونفلد
appendant U الحاقی
adjunctive U الحاقی
adjoint U الحاقی
accessional U الحاقی
extensions U الحاقی
adjuncts U الحاقی
adjunct U الحاقی
supplemental U الحاقی
extension U الحاقی
riders U الحاقی
rider U الحاقی
adventitious U خارجی الحاقی
intromission U مواد الحاقی
incorporative U الحاقی مشارکت
concatenation operator U عملگر الحاقی
paragogic U افزوده الحاقی
postpositive U الحاقی و بی تکیه
joint U مشترک الحاقی
extensions U تمدید قسمت الحاقی
adjoint matrix U ماتریس الحاقی [ریاضی]
adjunct matrix U ماتریس الحاقی [ریاضی]
extension U تمدید قسمت الحاقی
shaft extension U قسمت الحاقی محوری
postpositive preposition U حرف اضافه الحاقی
adjunct U فرع قسمت الحاقی
adjuncts U فرع قسمت الحاقی
suffixix U لفظ معنای الحاقی
paragoge U حرف یا هجای الحاقی
thermite U ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset U ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
essay U لایحه
bills U لایحه
essays U لایحه
bill U لایحه
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist U ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
postscript U یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
postscripts U یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
financial bill U لایحه مالی
statement of defence U لایحه دفاعیه
first reading of a bill U شوراول لایحه
cross bill U لایحه دفاعیه
postposition U لفظ الحاقی که تکیه نداشته باشد
to veto a bill U لایحه قانونی راردکردن
To pass a bI'll through parliament . U لایحه یی را از مجلس گذراندن
army program memorandum U لایحه برنامههای ارتشی
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolants U ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant U ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
army program memorandum U لایحه برنامههای نیروی زمینی
The new bI'll was ratified. Unanimously. U لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
particulars U دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
first reading U طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
pocket veto U رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
amendments U پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
amendment U پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
jury U هیئت منصفه
trial jury U هیئت منصفه
juries U هیئت منصفه
petty jury U هیئت منصفه
fueled U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments U ماده رنگی ماده ملونه
pigment U ماده رنگی ماده ملونه
grand juries U هیئت منصفه عالی
juror U عضو هیئت منصفه
grand jury U هیئت منصفه عالی
special jury U هیئت منصفه مخصوص
jurors U عضو هیئت منصفه
assize U هیئت قضات یا منصفه
petit jury U هیئت منصفه دوازده نفری
verdicts U رای هیئت منصفه فتوی
verdict U رای هیئت منصفه فتوی
forelady U زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
withdrawing a juror U حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
pyx jury U هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
missions U هیات
body U هیات
board U هیات
bodies U هیات
mission U هیات
council U هیات
party U هیات
boarded U هیات
corps U هیات
councils U هیات
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
directorate U هیات مدیره
cabint U هیات وزرا
board of conciliation U هیات مصالحه
executive commission U هیات رئیسه
executive commission U هیات مجریه
deputations U هیات نمایندگان
deputation U هیات نمایندگان
delegations U هیات نمایندگان
selection board U هیات گزینش
delegation U هیات نمایندگان
managing committee U هیات مدیره
board of directors U هیات مدیره
legislature U هیات مقننه
legislatures U هیات مقننه
directorates U هیات مدیره
consular corps U هیات کنسولی
the ministry U هیات وزیران
legislative assembly U هیات مقننه
jury U هیات داوران
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com