Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
Laugh and the world laghs with you, weep and you w.
<proverb>
U
بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
sobbing
U
گریه گریه کردن
sobbed
U
گریه گریه کردن
sob
U
گریه گریه کردن
sobs
U
گریه گریه کردن
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone.
<proverb>
U
بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter
U
گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
to pipe one's eye
U
گریه کردن
bemoaned
U
گریه کردن
bemoan
U
گریه کردن
cry
U
گریه کردن
cries
U
گریه کردن
bemoaning
U
گریه کردن
give
U
گریه کردن
weeps
U
گریه کردن
weep
U
گریه کردن
giving
U
گریه کردن
bemoans
U
گریه کردن
gives
U
گریه کردن
to gulp down ones tears
U
گریه رادرگلوحبس کردن
boohooing
U
هقهق گریه کردن
boohoos
U
هقهق گریه کردن
boohooed
U
هقهق گریه کردن
boohoo
U
هقهق گریه کردن
to play the woman
U
گریه کردن ترسیدن
To weep and wail .
U
گریه وزاری کردن
sobbing
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
dole
U
ماتم
I was amazed ( petrified , astounded) .
U
ماتم برد ( زد )
mournfully
U
ماتم دارانه
mourning
U
ماتم عزا
to wear mourning
U
جامه ماتم
to wear willow
U
ماتم داربودن
wellaway
U
ماتم زاری
in mourning
U
جامه ماتم پوشیده
lovelorn
U
ماتم زده عشق شیدا
complimentary mourning
U
جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
whimpered
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimper
U
نالیدن زار زار گریه کردن
tears
U
گریه
greet
U
گریه
greeted
U
گریه
greets
U
گریه
bawls
U
گریه
bawling
U
گریه
tear
U
گریه
bawled
U
گریه
bawl
U
گریه
weeping
U
گریه
tearjerker
U
گریه اور
sobs
U
بغض گریه
f. tears
U
گریه زورکی
sobbing
U
بغض گریه
crybabies
U
زود گریه کن
slobbers
U
گریه بچگانه
sobbed
U
بغض گریه
slobbered
U
گریه بچگانه
To begin to weep . to burst into tears .
U
گریه افتا دن
slobber
U
گریه بچگانه
sob
U
بغض گریه
tear jerking
U
گریه اور
slobbering
U
گریه بچگانه
musk cat
U
گریه زیاد
weeper
U
گریه کننده
they mingle their tears
U
با هم گریه می کنند
tear-jerker
U
گریه انگیز
tear-jerkers
U
گریه انگیز
cries
U
فریاد گریه
crybaby
U
زود گریه کن
cry
U
فریاد گریه
weeping
U
گریه کننده
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
sob story
U
داستان گریه اور
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
sob stories
U
داستان گریه اور
Tears remedy every irremediable ailment.
<proverb>
U
گریه بر هر درد بى درمان دواست .
To burst into tears (laughter).
U
زیر گریه ( خنده ) زدن
She looks pathetic in that dress .
U
این لباس به تنش گریه می کند
She wept herself to sleep .
U
آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
U
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com