Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
steering column tube
U
لوله فرمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
on
U
فرمان سمت خوب درتیراندازی با تانک لوله تانک در سمت هدف است
Other Matches
intubate
U
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
U
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
U
فرمان قدم رو فرمان پیش
hosing
U
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses
U
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed
U
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose
U
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate
U
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
muzzle burst
U
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
go devil
U
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
breech end
U
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
thermionic tube
U
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannon
U
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannons
U
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
guide on me
U
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
jack ring
U
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
rigatoni
U
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens
U
لوله خروجی بیضه لوله منی
spigot
U
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
to pipeline
U
با خط لوله لوله کشی کردن
water pipe
U
لوله مخصوص لوله کشی اب
oviduct
U
لوله رحمی لوله فالوپ
sockets
U
بست لوله دوراهی لوله
pipeline assets
U
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression
U
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
flash tube
U
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
back to battery
U
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
collimating sight
U
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
charter
U
فرمان
rudder bar
U
فرمان
chdir
U
فرمان CD
rescript
U
فرمان
charters
U
فرمان
chartering
U
فرمان
precept
U
فرمان
ordinace
U
فرمان
at my command
U
به فرمان من
for
U
فرمان FOR
assize
U
فرمان
handle bar
U
فرمان
precepts
U
فرمان
chartered
U
فرمان
worded
U
فرمان
pipes
U
فرمان
ship will adjust
U
فرمان
handlebar
U
فرمان
insubordinate
U
نا فرمان
MD
U
فرمان D
MDs
U
فرمان D
decrees
U
فرمان
decreeing
U
فرمان
if
U
فرمان IF
decreed
U
فرمان
decree
U
فرمان
steering
U
فرمان
firman
U
فرمان
institutes
U
فرمان
instituting
U
فرمان
mark time
U
فرمان در جا
ordinances
U
فرمان
bugle call
U
فرمان
controls
U
فرمان
word
U
فرمان
mkdir
U
فرمان D
controlling
U
فرمان
control
U
فرمان
ordinance
U
فرمان
instituted
U
فرمان
institute
U
فرمان
by order of
U
فرمان
commandment
U
فرمان
commandments
U
فرمان
drive
U
فرمان
edict
U
فرمان
edicts
U
فرمان
drives
U
فرمان
command
U
فرمان
commissions
U
فرمان
sanctioning
U
فرمان
Rd
U
فرمان RD
commands
U
فرمان
commission
U
فرمان
commissioning
U
فرمان
sanction
U
فرمان
sanctioned
U
فرمان
indocile
U
نا فرمان
sanctions
U
فرمان
hest
U
فرمان
commanded
U
فرمان
angle of traverse
U
زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
remote control unit
U
فرمان از دور
remote control
U
فرمان از دور
channel changer
[rare for: remote control]
U
فرمان از دور
backup
U
فرمان BACKUP
finds
U
فرمان FIND
remote control
U
فرمان از دور
rudder bar
U
فرمان هواپیما
steering wheels
U
چرخ فرمان
servo
U
فرمان یار
files
U
فرمان FILES
find
U
فرمان FIND
battalia
U
فرمان جنگ
buffers
U
فرمان BUFFERS
print
U
فرمان PRINT
clicker
[coll.]
U
فرمان از دور
pulpit
U
میز فرمان
teleguidance
U
فرمان از دور
printed
U
فرمان PRINT
zapper
[coll.]
U
فرمان از دور
prints
U
فرمان PRINT
steering wheel
U
چرخ فرمان
operates
U
فرمان دادن
sorts
U
فرمان SORT
sorted
U
فرمان SORT
appends
U
فرمان APPEND
pulpits
U
میز فرمان
operate
U
فرمان دادن
appending
U
فرمان APPEND
appended
U
فرمان APPEND
break
U
فرمان BREAK
breaks
U
فرمان BREAK
append
U
فرمان APPEND
operated
U
فرمان دادن
automatic controller
U
دستگاه فرمان
paused
U
فرمان writePAUSE
act
U
فرمان قانون
recovers
U
فرمان RECOVER
verify
U
فرمان VERIFY
recovering
U
فرمان RECOVER
verifying
U
فرمان VERIFY
recover
U
فرمان RECOVER
ver
U
فرمان VER
vol
U
فرمان VOL
subordination
U
فرمان برداری
mode
U
فرمان ODE
word of command
U
فرمان نظامی
word of command
U
فرمان انتصاب
modes
U
فرمان ODE
xcopy
U
فرمان XCOPY
acted
U
فرمان قانون
verifies
U
فرمان VERIFY
verified
U
فرمان VERIFY
pause
U
فرمان writePAUSE
more
U
فرمان ORE
pausing
U
فرمان writePAUSE
restore
U
فرمان RESTORE
restored
U
فرمان RESTORE
restores
U
فرمان RESTORE
restoring
U
فرمان RESTORE
tree
U
فرمان TREE
transient command
U
فرمان ناپایدار
ten commandments
U
ده فرمان موسی
tent striking
U
فرمان ضد استقرار
tatoo
U
فرمان خاموشی
officer
U
فرمان دادن
officers
U
فرمان دادن
ordaining
U
فرمان دادن
ordained
U
فرمان دادن
ordain
U
فرمان دادن
prescription
U
صدور فرمان
paddling
U
دسته فرمان
paddles
U
دسته فرمان
paddled
U
دسته فرمان
paddle
U
دسته فرمان
ordains
U
فرمان دادن
advance march
U
فرمان پیش
steering gear
U
جعبه فرمان
steering gear
U
دنده فرمان
steering axle
U
میل فرمان
steering axle
U
میله فرمان
at call
U
اماده فرمان
at ease
U
فرمان ازاد
at or within call
U
اماده فرمان
prescriptions
U
صدور فرمان
nerve centre
U
مرکز فرمان
nerve centres
U
مرکز فرمان
streeing column
U
میل فرمان
streeing column
U
ستون فرمان
steering lever
U
اهرم فرمان
in the saddle
<idiom>
U
تحت فرمان
types
U
فرمان TYPE
typed
U
فرمان TYPE
type
U
فرمان TYPE
steering worm sector
U
تاج فرمان
steering swivel
U
مفصل فرمان
commanding
U
فرمان دهنده
steering shaft
U
محور فرمان
steering mechanism
U
مکانیزم فرمان
joysticks
U
دسته فرمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com