English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
cam U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
succour U یاری کردن
succor U یاری کردن
bestead U یاری کردن
to back up U یاری یاکمک کردن
to bolster somebody up U یاری کردن به کسی
to back somebody up U یاری کردن به کسی
to get behind somebody U یاری کردن به کسی
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
togive the leg sof U کسیرا در کاردشواری یاری کردن
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
assists U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assist U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisted U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
helped U یاری کردن مساعدت کردن
helps U یاری کردن مساعدت کردن
help U یاری کردن مساعدت کردن
aided U یاری کردن مساعدت کردن
aid U یاری کردن مساعدت کردن
aiding U یاری کردن مساعدت کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
commits U اعزام داشتن برای
get to <idiom> U توانایی داشتن برای
commit U اعزام داشتن برای
committing U اعزام داشتن برای
committed U اعزام داشتن برای
hold over U برای اینده نگاه داشتن
spare U برای یدکی نگاه داشتن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
to fear [for] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
ampullae niche U [طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
arresting gear U قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
connects U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connect U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
Briefcase utility U در ویندوز امکان مخصوصی برای به روز نگه داشتن فایلهای کامپیوتر قابل حمل یا PC
helpings U یاری
coajutor U یاری
friendliness U یاری
succour U یاری
comradery U یاری
helping U یاری
adjutancy U یاری
companionship U یاری
succor U یاری
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
serviced U نوکری یاری
to pray in aid of U یاری خواستن از
handing U یاری دادن
coadjutant U یاری دهنده
friend U یاری نمودن
adjuvant U یاری کننده
aided U کمک یاری
synergy U همکاری یاری
coajutor U یاری کننده
aid U کمک یاری
aiding U کمک یاری
service U نوکری یاری
helps U کمک یاری
helped U کمک یاری
hand U یاری دادن
to a oneself for help U یاری خواستن
adjutantship U معاونت یاری
help U کمک یاری
friends U یاری نمودن
civic action U عملیات مردم یاری
coadjutor U معاون یاری کننده
i heed your help U به یاری شما نیازمندم
civil military action U عملیات مردم یاری
civil affairs U عملیات مردم یاری
to lend a U دست یاری دادن
he had the luck to escape U بختش یاری کرد که گریخت
fortune smiled on him U اقبال ویرا یاری کرد
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
mothers help U زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
cipher U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
play into someone's hands <idiom> U (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
shoot U درد کردن سوزش داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
rage U غضب کردن شدت داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com