English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
set U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sticklers U لجوج
dogged U لجوج
obstreperous U لجوج
waspishness U لجوج
waspish U لجوج
doggedly U لجوج
pertinacious U لجوج
intractable U لجوج
obstinate U لجوج
stubborn U لجوج
stickler U لجوج
never say die U لجوج
mulish U لجوج
stiff hearted U خودسر لجوج
dour U سرسخت لجوج
head strong U لجباز لجوج
stubborn U سرسخت لجوج
dourly U سرسخت لجوج
obdurate U سرخت لجوج
stuffy U بد اخم لجوج
irrefragable U خود رای لجوج
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
spitfire U ادم لجوج وکینه توز
scrutinizer U دقیق
scholastical U دقیق
exact solution U حل دقیق
advertent U دقیق
wistful U دقیق
punctual U دقیق
stringent U دقیق
literal U دقیق
tenty U دقیق
exact U دقیق
stringently U دقیق
exacted U دقیق
exacts U دقیق
punctilious U دقیق
punctiliously U دقیق
astute U دقیق
precision U دقیق
particular redemption U دقیق
exquisite U دقیق
intent U دقیق
subtil U دقیق
scholastic U دقیق
accurate U دقیق
queasy U زیاد دقیق
precise U دقیق کردن
scrutiny U بررسی دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
watchful U بی خواب دقیق
precise U خیلی دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
precise U صریح دقیق
precision tools U الات دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
instruments U الات دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
perpend U دقیق بودن
fine setting U تنظیم دقیق
precisian U خیلی دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision tool U ابزار دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
particularization U شرح دقیق
goings-over U بررسی دقیق
going-over U بررسی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
thorough paced U دقیق گام
exact location U محل دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
fine spun U دقیق خیالی
strictly speaking U دقیق شویم
high accuracy measurement U سنجش دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
queazy U زیاد دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
subtle U دقیق لطیف
thoroughgoing U بسیار دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
sound U بی خطر دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
tenuous U لطیف دقیق
controls U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
control U توپزن دقیق
subtlest U دقیق لطیف
subtler U دقیق لطیف
correct U دقیق یا درست
instrument U الات دقیق
correcting U دقیق یا درست
corrects U دقیق یا درست
sounded U بی خطر دقیق
sounds U بی خطر دقیق
soundest U بی خطر دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
imprecise U غیر دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
tender U دقیق ترد ونازک
zero U تنظیم دقیق دستگاه
tendered U دقیق ترد ونازک
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendering U دقیق ترد ونازک
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
precision U اندازه گیری دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
facsimile U کپی دقیق از یک متن
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
probity U پیروی دقیق از اصول
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
mirrors U ایجاد کپی دقیق
mirrored U ایجاد کپی دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
particular U دقیق نکته بین
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
astringent U سخت گیر دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
chronometer U ساعت شمار دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
stickler U سمج خیلی دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
sticklers U سمج خیلی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com